در سینهام هزار حرف ِ آلوده نشسته اند به کمین
تا یک نفس دهان بگشایم و
حرفهایام از اتاقها و کوچهها
به خیابانها بریزند
آشوبهای ِ سرکوبیده را
زیر ِ زبانام شعلهی ِ چوب کبریتی گر گرفته
رو به گوشهای ِ ناشنوای ِ پمپ ِ بنزینها
پشت ِ هر نگاهام خیز برداشته سنگی
به کوری ِ چشم ِ شیشههای ِ بانکها
هر واژه که از دهانام بگریزد
از مرزها میگذرد
جهانی را به آشوب میکشد
هر واژه از تنام سویهی ِ نوجهیدهای از کرونا است
ویروسی که نه از خفّاشها
نه از آزمایشگاه
که از سینهی ِ من میگریزد
تا چون گلولهای بیصدا بنشیند بر سینهی ِ سیاست و اقتصاد
سینههای ِ دوپهلویی که بند آورده اند راهها و رودها را
آن قدر آشفته ام که خاموشی بهترین چیز است
وقتی که از واژهها کاری نمیبرآید
جز آتش و آشوب ِ افزون
همان به که آتشفشانی خاموش باشی
در جهانی که آتشنشانها خود آتشفشانی پر از گدازه اند
سروده شده در پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۰۲:۳۷