امروز و دیروز که چشم به راه ماندم ولی
فردا سهم ِ من است
سهم ِ من از میان ِ خیل ِ دوستدارانات /
همین چند لحظه است
تو میکشی و من گرفته ام
تو دست و من، هر دو پای ِ عقربهها را
تا بگذری و نگذرند از این قرار
از این مدار
از قرعهای که خورده به نام ِ من این بار
صد بار دروغ گفته ام آری
ولی
بترس از چوپانی که ندارد گوسپندی برای ِ باختن دیگر
این بار بدان
تا نیایی به دیدار-ام
این گرگها نمیرهند گلوی ِ عقربهها را
سروده شده در چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷ ساعت ۱۵:۳۰