دوباره میشود
زندهگی در تو
و دوباره میشوی
تو در زندهگی
پیوند ِ وارونهای است
میان ِ این دو دوباره
چه تلخ است
روبهرویی ِ تو و زندهگی
آنقدر دوباره میشود دوباره
که خو میگیری
که ایمان میآوری
به آیههای ِ دوبارهگی
دو آیه
دو آیینه را
رو به رو گرفته ای و خوش ای
به دوبارههای ِ بیپایان ِ پوچی
خوش باشد ات این دوبارهپرستی!
قانون ِ جاذبه را میباوری
نه به افتادن ِ سیب
به دوباره افتادن و دوباره افتادن ِ سیب
عشق را ناباور ای
که عشق
دوباره نمیافتد از درخت
راه ندارد کرم ِ دوبارهگی به این سیب ِ سرخ
ای تاریخ ِ حافظه!
ای حافظهی ِ تاریخ!
از یاد ببر به یاد سپردن را
یاد را
چون چشم فقط ببین
یار را
بچش
«آن» را
سروده شده در چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۰۶:۳۰