با پرده قرار ِ پنهانی داشت

با پرده قرار ِ پنهانی داشت
ام‌روز دوباره باد

در گوش ِ پرده هی
حرف‌های ِ تند و طوفانی خواند
ام‌روز دوباره باد

جز های و هوی
چیزی نفهمید پنجره
از حرف‌های ِ باد

از پیچ-و-تاب‌های ِ بی‌قرار ِ پرده ولی فهمید
خبر از روز ِ حادثه داد
ام‌روز دوباره باد:
لحظه‌ی ِ رسیدن ِ باران

سروده شده در یک‌شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷ ساعت ۱۸:۵۸

درباره‌ی نویسنده

فرهاد سپیدفکر

نمایش همه‌ی مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − دو =