ما به این جهان آمدیم
تا با تن آشنا شویم
چه شد که این آشنایی به جنگ ِ تن به تن کشید؟
دمهامان را بریدیم و از درختها پایین آمدیم
دستهامان را از زمین بریدیم و نیزه در مشت گرفتیم
پایهامان را بریدیم و تا همیشه بر صندلی نشستیم
از همهی ِ انداممان دل بریدیم
تا از تنها
تنها
مغزها
ماندند
و مغزها را هم فروختیم
به چند خط کد
تا به جای ِ ما بیاندیشند و بچشند
و اکنون بیپاسخ-پرسشی از خود داریم:
ما در این جهان چه میکنیم؟
سروده شده در شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۳۹