زیستن برای ِ تو
آسانزیستن است
زیستن آسان است
آن گاه که عاشق ای
و من آن قدر عاشق ام
که نیست در زندهگی چیزی مگر تو…
هرگز افسوس نخواهم خورد
افسوس ِ چیزهایی که میدهم
دادن ِ اینها آسان است
آن گاه که عاشق ای
خشنود ام از انجام
از هر آن چه انجام میدهم برای ِ تو
ـ از آسانزیستن
کسی در کنجتان
تا کنون مسابقهی ِ مشتزنی ِ جایزهدار دیده اید؟ من چند تایی دیده ام. اگر نمیتوانید تصویر ِ روشن و دقیقی از چنین مسابقهای بسازید، فیلمی در بارهی ِ مسابقهی ِ مشتزنی گیر بیآورید – راکی یا گاو ِ خشمگین. تا جایی که میتوانید به تماشا بنشینید که در طول ِ دورهای ِ مسابقه چه چیزهایی رخ میدهند، مشتزنان با هم چه کارهایی انجام میدهند. به ویژه ببینید که بین ِ دورها چه چیزی رخ میدهد: هنگامی که یک دور به پایان میرسد، هر مشتزنی به کنج ِ خود-اش میبرگردد، و کسی در کنجاش هست.
برای ِ خیلی از ماها، زندهگی مانند ِ مسابقهی ِ مشتزنی است، خیلی هم زیاد مانند ِ مسابقهی ِ مشتزنی است. ما از کنجمان بیرون میرویم و با پیکار ِ وحشیانه، ستیزهجویی، و چنگاندازی روبهرو میشویم. حتّا اگر ما جنگ و دعوایی نداشته باشیم، هیچ اختیاری در این باره نداریم. ما به دفاع از خودمان واداشته میشویم – که به معنای ِ پسزدن از سوی ِ ما نیز هست. زندهگی مانند ِ مسابقهی ِ مشتزنی است، فقط هیچ قانون و هنجاری در میان نیست که آن را جوانمردانه نگاه دارد، و هیچ داوری در آن نیست تا یقین داشته باشیم که ضربهای از پایینتنه نخواهیم خورد. گاهی حریفمان بزرگتر و نیرومندتر از ما است، و ما بدجور کتک میخوریم.
برای ِ برخی از ماها، کسی هست که وقتی به کنجمان میبرگردیم چشم به راه ِ ما است. آنها درون ِ حلقه رینگ با ما نیستند. ما جنگ ِ خودمان را میجنگیم. ولی آنها در کنجمان چشم به راه ِ ما نشسته اند. عرق را از چهرهی ِ ما میزدایند. چیزی روی ِ زخمی که گوشهی ِ چشم ِ ما باز شده میگذارند. اندکی آب به ما میدهند. به ما دلگرمی میدهند که میتوانیم این کار را انجام دهیم. اگر سرسختانه نجنگیم به ما نهیب میزنند. هنگامی که جنگ به پایان میرسد، و کلّ ِ بدن ِ ما آسیبدیده است، و ما باخته ایم، به ما میگویند که بار ِ بعد خواهیم برد.
اگر در زناشویی ِ خشنودی باشید، احساس میکنید – میدانید – که کسی در کنجتان هست. آنها به جای ِ شما جنگ را نمیجنگند – شما خودتان جنگتان را میجنگید – ولی آنها در کنجتان چشم به راه اند تا در میان ِ دُورها به شما یاری رسانند، و نیز پس از پایان ِ جنگ به شما یاری رسانند. آنها در کنجتان هستند تا به شما یقین بخشند که اگرچه آن بیرون درون ِ حلقه رینگ خودتان هستید و خودتان، با این همه تنها نیستید. آنها در هر حال در کنجتان هستند، حتّا اگر با شما ناشکیبا باشند، با شما تندخو باشند، از دستتان خشمگین باشند. آنها همیشه در کنجتان هستند.
سرسپردهگی
همدمتان در کنج ِ شما است، همیشه، و شما در کنج ِ همدمتان هستید، همیشه، از سر ِ سرسپردهگی. نه پایبندی، بلکه سرسپردهگی.
پایبندی چیزی است که ما را به انجام ِ چیزهایی نگاه میدارد که باید انجام دهیم، چیزهایی که به انجامشان پیمان سپرده ایم. پایبندی همان دلیلی است که آدمها بیست خیابان را میدوند تا سر ِ وقت به قرارشان برسند، یا شب و روز میکارکنند تا به سررسید ِ گفتهشدهای برسند، یا قرضی را پس دهند حتّا اگر آهی در بساط ندارند. اگر ما پایبندی ِ بسندهای داشته باشیم، آن چه را پیمان سپرده ایم که انجام دهیم انجام خواهیم داد، حالا هر اندازه هم که شاید برای ِ رفاه ِ شخصی ِ خود ِ ما آسیبزننده، یا هر اندازه هم که فاجعهآفرین باشد. پایبندی همان دلیلی است که برخی از آدمها تا همیشه در زناشویی ِ ناخشنودشان میمانند، با از سر گذراندن ِ دههها «سختکوشی»، دههها دندان بر جگر گذاشتن.
سرسپردهگی همان دلیلی است که آدمها در زناشویی ِ خشنود انجام میدهند آن چه را که برای ِ همدیگر انجام میدهند و میدهند آن چه را که به همدیگر میدهند. آنها با اختیار و سرخوشانه آن چیزها را انجام میدهند و آن چیزها را میدهند. همچنان که آن آهنگ ِ قدیمی میگوید، «دادن ِ اینها آسان است آن گاه که عاشق ای».
فرهنگ ِ واژهگان هنگام ِ تعریف ِ سرسپردهگی حتّا از واژهی ِ «عشق» بهره نمیگیرد. فقط میگوید، «وفاداری، درستکاری، مهربانی ِ ژرف». عشق چیزی است که شما احساس میکنید، یا میگویید که احساس میکنید. عشق چیزی است که آدمها میگویند ولی احساس نمیکنند. سرسپردهگی چیزی نیست که میگویید. چیزی است که انجام میدهید. شما سرسپردهگی را انجام میدهید، و به انجام ِ آن ادامه میدهید؛ سرسپردهگی آن بیرون است، لمسپذیر و دیدنی، چیزی که همهی ِ جهان میتواند آن را ببیند.
سرسپردهگی هنگامی است که شما همچنان میدهید و میبخشید، حتّا پس از این که پیمانتان را به انجام رسانده اید. و آن چنان بود که ایدا اشتراوس از قایق ِ نجاتاش گام پس کشید و به تایتانیک برگشت، و به شوهر-اش گفت، «ما سالهای ِ زیادی با هم زیسته ایم و هر جا که تو بروی، من هم میروم». و با او ماند، همچنان که کشتی داشت پایین میرفت، در حالی که در تختخواب ِ اتاق ِ خصوصیشان در کشتی کنار ِ او دراز کشیده بود.
اگر با زناشویی ِ خشنود به رستگاری رسیده باشید، سرسپردهگی آن چیزی است که احساس میکنید، و سرسپردهگی آن چیزی است که انجام میدهید.من نمیدانم که آیا به «پیمان ِ زناشویی» باور دارم یا نه، ولی میدانم که به زناشوییها باور دارم. به زناشوییهای ِ خانواده و دوستانام باور دارم: استیو و تونی، دبی و پاول، سوزان و مارک، تیم و اِیلین، ماری آلیس و جین، استیون و بونی. من به زناشویی ِ پدر-مادر ِ سو باور دارم. من به زناشویی ِ خود-ام با سو باور دارم. این بااهمّیتترین و خشنودترین بودهی ِ فکت ِ زندهگی ِ من است. من به همهی ِ زناشوییهای ِ گوناگونی باور دارم که در آنها سازگاری سرچشمهی ِ عشق ِ پایدار میشود. برای ِ شما آرزوی ِ زناشوییای را دارم که بتوانید به آن باور داشته باشید: زناشوییای سرشار از فهم ِ دو-سره، آریگویی، و ارج نهادن؛ زناشوییای که در آن عشق ِ شما به این دلیل پایدار میماند که شما و همدمتان روز به روز و لحظه به لحظه عشق ِ تازهای میآفرینید. من برایتان آرزوی ِ زناشوییای سرشار از سرسپردهگی دارم.
تهنویسها
فصل ِ ۱ پرسش: چه چیزی زناشوییها را خشنود میسازد؟
۱. وینسنت، جِی. پی.، وِیس، آر. ال.، و بیرچلِر، جی. آر.، «روانکاوی ِ رفتاری ِ مشکلگشایی در دوتاییهای ِ ناآشنا و زناشوییدهی ِ نا-درمانده و درمانده»، رفتار-درمانی ۶، صفحههای ِ ۴۷۵ تا ۸۷، ۱۹۷۵.
۲. روی ِ زناشو-درمانی ِ رفتاری (BMT) فراگیرتر از هر رویکرد ِ دیگری به زناشو-درمانی پژوهش شده است. BMT در کل دربرگیرندهی ِ میزان ِ خوبی از پرورش دادن ِ مستقیم در زمینهی ِ ارتباط و مشکلگشایی است، به اضافهی ِ شگردهایی برای ِ افزایش ِ داد-و-ستد ِ مثبت میان ِ همسران. یک بازبینی از پژوهشهای ِ انجامشده در مورد ِ برآمد ِ BMT نشان داد که تنها نیمی از زوجهای ِ کارسپار تا پایان ِ درمان به اندازهای بهبود داشتند که بتوان آنها را در دستهی ِ «نا-درمانده» قرار داد و این که برای ِ برخی از این زوجها هنگامی که یک سال بعد پیگیری شده بودند آن بهبود هم از بین رفته بود. هیچ دلیلی نیست که بتوان چنین پنداشت که رویکردهای ِ دیگر به زناشو-درمانی که آزموده نشده اند کارآمدتر از BMT هستند. (نگاهی بیاندازید به جانسون، ان. اس.، و آدیس، ام. ای.، «پژوهشی بر زوجها و زوجدرمانی: چه میدانیم؟ به کجا میرویم؟» مجلّهی ِ مشاوره و روانشناسی ِ بالینی ۶۱، صفحههای ِ ۸۵ تا ۹۳، ۱۹۹۳.
فصل ِ ۲ پاسخ: سازگاری
۱. هوش ِ عاطفی برای ِ موفّقیت و خشنودی در زندهگی بسیار اهمّیت دارد. در این مورد میتوانید همه چیز را این جا بییابید، هوش ِ عاطفی: چرا بیش از آی.کیو IQ میتواند اهمّیت داشته باشد، نوشتهی ِ دانیل گولمن (نیویورک: بانتام، ۱۹۹۵).
۲. نگاهی بیاندازید به، مثلاً، پذیرش و تغییر در زوجدرمانی: راهنمای ِ درمانگر برای ِ دگرگشت ِ رابطهها، نوشتهی ِ نِیل اس. جاکوبسون و اندرو کریستِنسِن (نیویورک: نورتون، ۱۹۹۸).
۳. نگاهی بیاندازید به نا-زوجیدن نازوج شدن: نقطههای ِ چرخش در رابطههای ِ صمیمی، نوشتهی ِ دیان واقان (نیویورک: وینتِیج، ۱۹۰) برای ِ چنین مثالهای ِ فراوانی.
فصل ِ ۳ عشق چه جایی در این میان دارد
۱. البتّه، اگر در هر نقطهای شما آن چه را که دارید به آن پی میبرید دوست نداشته باشید جلوی ِ خودتان را میگیرید که در عشق ِ عشقولانه نیافتید. آمادهگیتان برای ِ عشق ِ عشقولانه، که با کشش ِ سکسی ِ آغازین روشن شده بود، خاموش میشود. و سپس یا شما دیگر این رابطه را پی نمیگیرید، یا آن را به عنوان ِ گونهی ِ دیگری از رابطه تعریف میکنید – مثلاً، رابطهی ِ شهوتانگیزانهی ِ دوستانه ولی ناپایبندانه.
فصل ِ ۶ پُر کردن ِ ریزهکاریها: پاسخ به پرسشهای ِ شما (من)
۱. این مثال میتواند این جا یافت شود، در کریستِنسِن، ای.، و والچینسکی، پی. تی.، «کشمکش و خرسندی در زوجها» در آر. جِی. اِستِرنبِرگ و ام. حجّت، خرسندی در رابطههای ِ نزدیک (نیویورک: انتشارات ِ گیلفورد، ۱۹۹۷)، صفحهی ِ ۲۵۵. در این فصل نیز، همچون در دیگر کتابهایاش، ادّعای ِ کریستِنسِن این است که بیشتر ِ ناسازگاریها از سوی ِ همدمها به درون ِ زناشویی آورده میشوند. او این را هم میپذیرد که احتمال دارد که ناسازگاریهایی گاه بتوانند بالانده شوند، و این مثالی از آن است.
۲. در رتبهبندی ِ انجامشده از سوی ِ شورای ِ پژوهش ِ ملّی، روتگرز در فهرست ِ بیست تای ِ برتر نبود. نگاهی بیاندازید به هونان، دبیلیو. اچ.، «بررسی ِ برنامههای ِ دانشجویان ِ تکمیلی مایهی ِ شگفتیهایی میشود»، نیویورک تایمز، ۱۳ سپتامبر ِ ۱۹۹۵، صفحهی ِ الف-۸.
۳. برای ِ بازبینی ِ کوتاهی از ادبیات ِ مربوط به واگشتپذیری ِ تابآوری ِ انسان در برابر ِ روانگزیدهگی ِ کودکی و تیرهروزی صفحههای ِ ۳۸۷ تا ۸۹ از مقالهای از بنده را ببینید، «کملذّتی ِ ارثی به بیچارهگی ِ آموخته میانجامد: گمانهزنی ِ بهروزشده»، بازبینی ِ روانشناسی ِ عمومی، ۲، ۱۹۹۸، صفحههای ِ ۳۸۴ تا ۴۰۳.
۴. ماویس هِتِرینگتون از دانشگاه ِ ویرجینیا آن نویسندهی ِ شناختهشده است. این بازگفت نقل ِ قول را میتوانید در صفحهی ِ ۱۷۰ از مقالهای بییابید که از سوی ِ او و دو همکار-اش نوشته شده است: «چه چیزی اهمّیت دارد؟ چه چیزی ندارد؟ پنج دورنما از ارتباط ِ گذارهای ِ زناشویی و جورگشتهای ِ کودکان»، روانشناس ِ امریکایی، ۵۳، فوریهی ِ ۱۹۹۸، صفحههای ِ ۱۶۷ تا ۸۴. اگرچه این مقاله مقالهای در مجلّهای حرفهای است، چندان فنّی نیست؛ و اگر شما کودک ِ طلاق یا پدر-مادر ِ چنین کودکی هستید، خواندن ِ آن تجربهی ِ یقینبخشی خواهد بود.
۵. همچنان که شاید حدس زده باشید، این بازگفت نقل ِ قول از مردان ِ مرّیخی، زنان ِ ونوسی ِ جان گِرِی است (نیویورک: هارپرکولینز، ۱۹۹۲)، صفحهی ِ ۵.
۶. نگاهی بیاندازید به ناهمسانیهای ِ سکسی و جنسیتی در رابطههای ِ شخصی، نوشتهی ِ دانیل جِی. کاناری و تارا ام. اِمِرز-سومِر (نیویورک: انتشارات ِ گیلفورد، ۱۹۹۷) برای ِ بازبینی ِ فراگیری از پژوهشهای ِ علمی در این موضوع.
۷. دوباره، نگاهی بیاندازید به ناهمسانیهای ِ سکسی و جنسیتی در رابطههای ِ شخصی، نوشتهی ِ کاناری و اِمِرز-سومِر برای ِ بازبینیای از این پژوهشها.
فصل ِ ۷ پرهیز از آدمهای ِ سمّی
۱. کالیگان، جِی. جِی، اگر به مردتان شک دارید او را زیر ِ ذرّهبین بگذارید: راهنمای ِ بقای ِ زن برای ِ دههی ِ ۹۰ (میامی، اف.ال: انتشارات ِ هالمارک، ۱۹۹۷).
۲. هولتزوُرث-مونرو، اِی.، بیتی، اس. بی.، و آنگلین، کِی.، «ارزیابی و درمان ِ خشونت ِ زناشویی: پیشدرآمدی برای ِ زناشو-درمانگر»، در اِن. اس. جاکوبسون و اِی. اس. گورمن، کتاب ِ راهنمای ِ بالینی ِ زناشو-درمانگری (نیویورک: انتشارات ِ گیلفورد، ۱۹۹۵)، صفحهی ِ ۳۳۴.
۳. بوک، اس.، دروغگویی: گزینش ِ اخلاقی در زندهگی ِ عمومی و خصوصی (نیویورک: وینتِیج، ۱۹۸۹). این کتاب، کتاب ِ بسیار خوبی است که میتواند زندهگیتان را زیر و رو کند.
فصل ِ ۸ احساس ِ سازگاریتان
۱. جِندلین، ای. تی.، کانونیدن (نیویورک: بانتام، ۱۹۸۱).
فصل ِ ۹ سویهی ِ کرداری
۱. این دستهبندی از زناشوییها تقریباً پیرو ِ همانی است که پِپِر شوارتز در کتاباش آورد، عشق میان ِ برابرها (نیویورک: انتشارات ِ فیری، ۱۹۹۵).
۲. نگاهی بیاندازید به شیفت ِ دوم نوشتهی ِ آرلی هوکسچایلد و آنه ماچونگ (نیویورک: وایکینگ، ۱۹۸۹) برای ِ گزارشی از طبیعت و پیآمدهای ِ این گونه چینشی.
۳. نگاهی بیاندازید به امریکا: چه چیزی اشتباه از آب درآمد؟ نوشتهی ِ دونالد ال. بارلِت و جیمز بی. اِستیل (انتشارات ِ اندروز مَکنیل، ۱۹۹۲) برای ِ اطّلاعات ِ بیشتر در بارهی ِ این و دیگر روندهای ِ اقتصادی در نیمقرن ِ گذشته.
۴. از آن جا که اولویتهای ِ خرجیدن پیوند ِ بسیار نزدیکی با ارزشها دارند، من میتوانستم آنها را در سویهی ِ پنداری قرار دهم. فقط به این دلیل ِ ساده آنها را در سویهی ِ کرداری جای دادم که درگیر ِ تصمیمهای ِ کرداری ِ عینیای هستند که کمابیش هر روز پیش میآیند. احتمالاً تا کنون به این رسیده اید که سه سویهی ِ سازگاری کاملاً از هم جدا نیستند. همچنان که یکی از استادان ِ من در دوران ِ پس از کارشناسیام یک بار گفت، «قانون ِ شماره یک ِ روانشناسی این است که همه چیز به همه چیز ربط دارد».
۵.این داستان در یکی از روزنامههای ِ بوستون پدیدار شد ولی من آن را خیلی پیشتر از مادر ِ ماریلی شنیده بودم.
۶. اگر داشتید به این میاندیشید، دیگر فوتوفنهای ِ ریز و ماهرانه برای ِ زناشویی ِ خشنود اینها هستند: (الف) جدا ماندن از همدیگر به اندازهای بسنده و در همان حال نگهداشتن ِ باهمبودنتان؛ و (ب) زنده ماندن از نظر ِ سکسی و در همان حال تکهمدم باقی ماندن.
فصل ِ ۱۰ سویهی ِ سکسی
۱. یکی از پزشکان ِ زن ِ پیشگام در زمینهی ِ بیماریهای ِ زنان – او در دههی ِ ۱۹۶۰ پیر بود – این داستان را میگفت: او به یکی از دانشجویان چنین توصیهای داشته است که، برای ِ جلوگیری از بارداری، باید سراغ ِ دیافراگم و ژل ِ اسپرمکُش برود. آن دانشجوی ِ دختر پاسخ داده بود، «ولی این که کثیفکاری است». آن دکتر هم پاسخ داده بود، «عزیز-ام، سکس یعنی کثیفکاری».
۲. پیشروی ِ فاسد – موسیقی از ایگور اِستراوینسکی، شعرهای ِ اُپرا از دبیلیو. اِچ. آدِن و چِستِر کالمن.
۳. مورد ِ دیگری از دستهی ِ «اگر به ازای ِ هر کدام از آنها یک سکّهی ِ پنج تومنی داشتم»: مردی که با زنی میزناشوید که سکس با او به شورمندی ِ سکسی نیست که با دیگران تجربیده تجربه کرده بود، چرا که او (معمولاً به درستی) چنین میاندیشد که این زن مادر ِ خوبی خواهد بود.
فصل ِ ۱۱ سویهی ِ پنداری
۱. اُروال، بی.، و لوبلین، جِی. اس.، «رئیس ِ دیزنی با بهکاراندازی ِ گزینههای ِ سهاماش برخی از سرمایهگذاران را میرنجاند، ولی خیابان آرام است»، وال استریت ژورنال، ۵ دسامبر ِ ۱۹۹۷، صفحهی ِ الف-۴.
۲. چارلی پارکِر (۱۹۲۰ تا ۱۹۵۵) نوازندهی ِ ساکسیفون ِ آلتو و یکی از نوآوران ِ جاز بود. او یکی از آفرینندهگان ِ سبکِ جاز ِ مدرن (یا «بیباپ») در دههی ِ ۱۹۴۰ بود، سبک ِ او تا دو دههی ِ آینده یا بیشتر الهامبخش ِ نوازندههای ِ همهی ِ سازهای ِ موسیقی بود، و همچنان بر همهی ِ موسیقیدانهای ِ جاز اثرگذار مانده است.
فصل ِ ۱۲ وای! حالا ما چه کنیم؟ و پاسخ به دیگر پرسشهای ِ شما (من)
۱. اطّلاعاتی در مورد ِ PREPARE، از جمله اطّلاعاتی در مورد ِ مشاورهای ِ پیرامون ِ شما که آن را انجام میدهند، را میتوان از شرکت ِ نوآوریهای ِ زندهگی به آدرس ِ مینیپولیس، صندوق ِ پستی ِ ۱۹۰، MN 55440-0190؛ تلفن ِ ۱۶۶۱-۳۳۱-۸۰۰ به دست آورد.
فصل ِ ۱۳ پس از زناشوییدن
۱. بله، اتاق ِ قفلشده شکل ِ فشردهای از گفتوگوی ِ بلند است.
خواندنیهای ِ بیشتر
ناهمسانیهای ِ آشتیپذیر، نوشتهی ِ اندرو کریستِنسِن و نیل اس. جاکوبسون. نیویورک: انتشارات ِ گیلفورد، ۲۰۰۰.
این کتاب به دو همدم یاری میرساند تا با توانایاندن ِ آنها برای ِ درستپنداری و پذیرش ِ ناسازگاریهایشان راهی برای ِ حلّ ِ کشمکششان بییابند. این نویسندهگان شماری از روشهای ِ نوآورانه را برای ِ بالاتر بردن ِ پذیرش، و برای ِ ایستاندن ِ الگوهای ِ ویرانگر ارائه میدهند، الگوهایی که از خواست ِ دو همدم برای ِ تغییر ِ همدیگر میآیند. فهم ِ این نویسندهگان از زناشویی و مشکلهای ِ زناشویی بسیار همانند به چیزی است که من در این کتاب پیشکشیدم.
قدرت ِ دو، نوشتهی ِ سوزان هِیتلر. اوکلند، کالیفرنیا: انتشارات ِ نیو-هاربینگِر، ۱۹۹۸.
این کتاب بسیار آسانکاربرد و پر از اطّلاعات ِ سودمند و ریزبینانه است. تمرینهای ِ زیادی دارد که به زوجها یاری میرساند تا یاد بگیرند که چهگونه از راههای ِ سازندهتری ارتباط بگیرند. به ویژه گفتوگوهای ِ رویارویی که ناهمسانیهای ِ میان ِ زوجی با عادتهای ِ ارتباطی ِ خوب و زوجی با عادتهای ِ ارتباطی ِ بد را نشان میدهند.
جنگیدن برای ِ زناشوییتان: گامهای ِ مثبت برای ِ جلوگیری از طلاق و نگهداری ِعشقی پایدار، نوشتهی ِ هووارد جِی. مارکمن، اسکات ام. استنلی، و سوزان ال. بلومبِرگ. سانفرانسیسکو: جاسی-باس، ۱۹۹۶.
مارکمن روی ِ الگوهای ِ میانکنش ِ زوجها پژوهیده است. این کتاب تا اندازهای بر پایهی ِ آن پژوهش و بر پایهی ِ برنامهی ِ زناشو-افزایی است که او و همکاراناش بالانده و آزموده اند.
برای ِ همدیگر: به اشتراکگذاری ِ صمیمیت ِ سکسی، نوشتهی ِ لونی بارباخ. نیویورک: سیگنِت، ۱۹۸۴.
کتابی بسیار خوب در بارهی ِ سکسینهگی ِ زنانه.
سکسینهگی ِ مرد ِ نو: حقیقت در بارهی ِ مردان، سکس، و لذّت، نوشتهی ِ بِرنی زیلبِرگِلد. نیویورک: بانتام، ۱۹۹۹.
بسیار آگهاننده و نیز بسیار باحال.
چهگونه به عنوان ِ یک نا-خانواده پیروز شویم، ویرایش ِ دوم، نوشتهی ِ اِمیلی بی. ویشِر و جان اس. ویشِر. نیویورک: برانِر-مازِل، ۱۹۹۱.
کتابی بسیار خوب در بارهی ِ نا-پدر-مادریدن و مشکلهای ِ خانوادهی ِ آمیخته.
اجازهنامهها
از مردان ِ مرّیخی، زنان ِ ونوسی نوشتهی ِ جان گِرِی، © ۱۹۹۲ از سوی ِ جان گِرِی. بازچاپ با اجازه از انتشارات ِ هارپِر-کولینز.
از زندهگی ِ ساده نوشتهی ِ لئو رابین و رالف رِینگِر، © ۱۹۳۷ از سوی ِ شرکت ِ فِیمِس موزیک، © بهروز شده ۱۹۶۴ از سوی ِ شرکت ِ فِیمِس موزیک.
از خرسندی در رابطههای ِ نزدیک ویرایشیده از سوی ِ آی. جِی. اِستِرنبِرگ و ام. حجّت، © ۱۹۹۷ از سوی ِ روبرت جِی. اِستِرنبِرگ و مهزاد حجّت. بازچاپ با اجازه از انتشارات ِ گیلفورد.
از درون ِ هوای ِ نازک نوشتهی ِجان کراکر، © ۱۹۹۷ از سوی ِ جان کراکر. بازچاپ با اجازه از ویلارد.
از ذهنی ناآرام نوشتهی ِ کای رِدفیلد جامیسون، © ۱۹۹۵ از سوی ِ کای رِدفیلد جامیسون. بازچاپ با اجازه از آلفرد نوف.