طرح جلد کتاب ِ «آیا با این دوست‌دختر / دوست‌پسر-ام بزناشویم؟»
آیا با این دوست‌دختر/دوست‌پسر-ام بزناشویم؟

زناشویی و خشنودی: عشق چه جایی در این میان دارد

فهرست ِ محتوای ِ کتاب
این نوشته بخشی از کتاب ِ «آیا با این دوست‌دختر/دوست‌پسر-ام بزناشویم؟» است. برای ِ دست‌رسی به فهرست ِ محتوای ِ کتاب و خواندن ِ بخش‌های ِ دیگر می‌توانید به این لینک بروید.

بی‌آیید نخست به سراغ ِ عشق ِ عشقولانه برویم چرا که این گونه از عشق همیشه پیش از عشق ِ پای‌دار از راه می‌رسد و بخشی از پایه‌های ِ عشق ِ پای‌دار هم هست – البتّه، این ویژه‌ی ِ زوج‌هایی است که عشق ِ عشقولانه‌ی‌شان به عشق ِ پای‌دار می‌فرگشتد تکامل می‌یابد. پیش‌نهاد ِ من چنین تعریفی است:

 عشق ِ عشقولانه برانگیخته‌گی ِ ویژه‌ای است که شما هنگامی احساس می‌کنید که می‌فهمید کسی که شما به او کشش ِ فیزیکی دارید به شما کشش دارد. 

این یک جمله نمی‌تواند همه‌ی ِ آن چه را که تجربه‌ی ِ عشق ِ عشقولانه است بازگوید، ولی انگشت بر کلیدی می‌گذارد که با فشردن‌اش ساز-و-کار ِ عشق ِ عشقولانه به جنبش می‌افتد. اگر شک دارید که کشش ِ فیزیکی مرکز ِ عشق ِ عشقولانه است، این آزمایش ِ ذهنی را انجام دهید. (شاید نیازی به آزمایش ِ ذهنی ِ آن هم نداشته باشید؛ شاید چنین چیزی برای ِ شما رخ داده باشد.) به فرض، فهمیده اید که کسی که برای ِ شما کشش ِ فیزیکی ندارد به شما کشش یافته است و دوست دارد با شما قراری بگذارد. چنین چیزی در شما گزگز ِ عشقولانه‌ای می‌سازد یا مور-مورتان می‌شود؟ پس، بی‌آیید فعلاً بپذیریم که کشش ِ سکسی ِ فیزیکی سرچشمه‌ی ِ عشق ِ عشقولانه است. این همان چیزی است که عشق ِ عشقولانه را می‌جنباند و نیروبخش ِ آن است.

بیش‌تر ِ نویسنده‌های ِ کتاب‌های ِ همه‌پسند در زمینه‌ی ِ رابطه و زناشویی، عشق ِ عشقولانه را خوار و کوچک می‌بینند. آن‌ها عشق ِ عشقولانه را هم‌چون خیال و فریب، هم‌چون چیزی تقلّبی، و هم‌چون خود-فریبی به کناری می‌نهند. آن‌ها آن را در برابر ِ «عشق ِ حقیقی» قرار می‌دهند، عشقی که از دید ِ آن‌ها واقعی، اصل، و راستین است. آن‌ها در اشتباه اند. عشق ِ عشقولانه همان اندازه واقعی است که «عشق ِ حقیقی» (که من پس از این نام ِ «عشق ِ پای‌دار» را به جای ِ آن خواهم گفت). از نظر ِ بی‌ریا و روا بودن، همان اندازه اصل است. و اگرچه سازمایه‌ی ِ عنصر ِ اراده‌مندی در عشق ِ عشقولانه هست، یک جور کلک‌بازی نی‌ست که ما با خودمان یا با یک‌دیگر درآورده باشیم. فرآیندهایی که در عشق ِ عشقولانه میان ِ دو آدم، و در سر ِ هر کدام از آن دو، به جنب‌وجوش می‌افتند بسیار همانند ِ همان‌هایی هستند که در عشق ِ پای‌دار اند. عشق ِ پای‌دار رویاروی ِ عشق ِ عشقولانه نی‌ست، دنباله‌ی ِ عشق ِ عشقولانه است. تنها ناهم‌سانی ِ بااهمّیت میان ِ عشق ِ عشقولانه و عشق ِ پای‌دار این است که منبع ِ سوخت برای ِ عشق ِ عشقولانه اندک‌شمار است، و سرانجام از کار خواهد ایستاد، با این همه منبع ِ سوخت برای ِ عشق ِ پای‌دار بی‌شمار است.

بی‌آیید نخست نگاهی بی‌اندازیم بر این که در عشق ِ عشقولانه چه رخ می‌دهد. شما و کسی که کشش ِ فیزیکی برای‌تان دارد به یک‌دیگر این پیام را می‌دهید که به هم کشش دارید. در همین گام ِ نخست، چه چیزی داده و ستانده می‌شود؟ خوش‌آیند. هر کدام از شما این پیام را می‌گیرد که دیگری از چیزی بسیار بااهمّیت برای‌تان خوش‌اش می‌آید، چیزی سرنوشت‌ساز برای ِ حس‌ّتان از این که چه کسی هستید و برای ِ خود-ارج‌مندی‌تان عزّت ِ نفس‌تان؛ و آن چیز چی‌ست؟ ریخت و قیافه‌ی‌تان. به این دلیل است که عشق ِ عشقولانه چیزی واقعی و اصل است. از آن جا که طبیعت ِ فیزیکی/سکسی‌مان اهمّیت ِ آشکاری برای ِ هر کدام‌مان دارد، برای ِ آغاز ِ عشق‌ورزی به کسی که از این راه به ما کشش یافته است چه دلیلی می‌توان یافت به‌تر از این دلیل؟ این پیام را که این آدم ِ دل‌ربا و پرکشش از ریخت و قیافه‌ی ِ شما خوش‌اش می‌آید می‌توان به هزار دلیل نیرومند دانست – به این دلیل که یقین‌بخش است، به این دلیل که اعتمادتان را می‌افزاید، ولی بیش از همه به این دلیل که به این اشاره دارد که این آدم ِ پرکشش شاید روزی بخواهد با شما سکس داشته باشد.

با هم وقت می‌گذرانید، کمی هم‌دیگر را می‌شناسید – شاید حتّا ناخنکی هم به مزه‌ی ِ سکسی ِ هم‌دیگر بزنید – و هر دو از آن چه از دیگری پی می‌برید خوش‌تان می‌آید. به خودتان اجازه می‌دهید تا در دام ِ عشق ِ عشقولانه «افتادن» را بی‌آغازید.(۱) پی‌گیرانه به یک‌دیگر پیام‌هایی می‌دهید از این که از آن جنبه‌ی ِ بسیار بااهمّیت برای ِ دیگری خوش‌تان می‌آید – همان جنبه‌ی ِ فیزیکی/سکسی. و هم‌چنان که با جنبه‌های ِ دیگری از این آدم ِ نو آشنا می‌شوید، نشان می‌دهید که از آن جنبه‌ها هم خوش‌تان می‌آید. شما به این دلیل تا این اندازه می‌خواهید از جنبه‌های ِ دیگر ِ آدمی با چنین بَر-و-روی ِ پرکششی خوش‌تان بی‌آید که دوست دارید او دور-و-بر ِ شما بماند – و می‌دانید که خوش‌آیند ِ او چه اندازه برای‌تان اهمّیت دارد. در این فرآیند ِ آشنا شدن با هم‌دیگر، طبیعی است که هر کدام از شما به‌ترین رفتار ِ خودتان را نشان می‌دهید. برخی از نویسنده‌ها در باره‌ی ِ عشق ِ عشقولانه این اتّهام را می‌زنند که چیزی فریب‌کارانه در آن هست، ولی آن‌ها در اشتباه اند. هیچ چیز ِ نادرست‌کارانه‌ای در این نی‌ست که تا جایی که بتوانید در برابر ِ کسی که عاشق اش می‌شوید به‌ترین ِ خود باشید. ستودنی‌ترین چیزهای ِ درون ِ شما در واقع خود ِ شما هستند – وگرنه شما نمی‌توانید چنین چیزهایی را به کس ِ دیگری نشان دهید. بخشی از شما که شما را می‌تواناید تا نامه‌های ِ عشقولانه بنویسید به اندازه‌ی ِ همان بخشی از شما واقعی است که به شما اجازه می‌دهد هنگامی که کسی نمی‌بیند تان، فقط کمی، هر از گاهی، به آرامی انگشت در دماغ‌تان کنید.

با انگیزه‌ای که از عشق ِ عشقولانه دارید، به آسانی می‌توانید چیزهای ِ بسیاری از هم‌دیگر بی‌یابید که خوش‌تان بی‌آید. و از آن جا که تازه دارید با هم آشنا می‌شوید، هر روز چیز ِ تازه‌ای برای ِ خوش‌تان آمدن، و برای ِ خوش‌اش آوردن، هست. این همان چیزی است که چنان برانگیخته‌گی‌ای را به عشق ِ عشقولانه می‌بخشد. خوش‌آیند ِ دو-سره – یا واژه‌ی ِ اندکی سخن‌ورانه‌تر ِ آن، آری‌گویی تصدیق کردن و شهادت دادن، که در فصل ِ ۲ به کار رفته است – دربرگیرنده‌ی ِ همه‌ی ِ آن چیزی است که عشق ِ عشقولانه بر آن پایه است.

این فرآیند ِ آری‌گویی ِ دو-سره، بی-برو-برگرد، به حسّ ِ مراقبت ِ دو-سره در عشق ِ عشقولانه می‌انجامد. همین حس است، این حس که دیگری برای ِ شما آن جا که باید هست و شما برای ِ دیگری آن جا که باید هستید، که این احساس را به شما می‌دهد که این واقعاً عشق است و فقط شیفته‌گی ِ نابخردانه نی‌ست. هر کدام از شما سپاس‌گزار ِ آری‌گویی ِ آن دیگری است، و آن سپاس‌گزاری شما را به این سو می‌کشد که با هم احساس ِ مهربانی و بخشنده‌گی داشته باشید. به این احساس می‌رسید که خشنودی و به‌روزی ِ آن دیگری به اندازه‌ی ِ خشنودی و به‌روزی ِ خودتان برای‌تان اهمّیت می‌یابد، و بر این پایه می‌رفتارید. اگر آن دیگری آسیب‌دیده یا دل‌گیر باشد، بر آرَماندن ِ او می‌کوشید. اگر آن دیگری می‌خواهد به هدفی دست یابد، بر نیروافزایی ِ او می‌کوشید. دست‌کم، چون ریشه او را استوار نگاه می‌دارید. هر کدام از شما به پشت‌گرمی ِ آن دیگری اعتماد دارد، و به هر شیوه‌ای که بتواند آماده‌ی ِ پشتیبانی است. هر چالشی هم که با آن روبه‌رو باشید، یکّه و تنها به رویارویی ِ آن نخواهید رفت.

هم‌چنان که همه‌ی ِ ما می‌دانیم، عشق ِ عشقولانه چیزی بیش از مراقبت و عاطفه‌ی ِ دو-سره است. درگیری ِ ذهنی ِ سرخوشانه‌ای که هر کدام ِ شما با دیگری دارد، رویاهای ِ ساخته-و-پرداخته‌ای که در باره‌ی ِ آینده‌ی ِ خودتان در کنار ِ هم می‌بافید، و حسّ ِ به گونه‌ای کامل بودن با آن دیگری، همه‌ی ِ این‌ها هم هست. ولی مراقبت و آری‌گویی ِ دو-سره در مرکز ِ عشق ِ عشقولانه است، درست همان گونه که در مرکز ِ عشق ِ پای‌دار است. عشق ِ عشقولانه و عشق ِ پای‌دار از این دید ناهم‌سان نی‌ستند. آن‌ها فقط از دید ِ منبع ِ سوخت ناهم‌سان اند.

ماشین ِ آری‌گویی ِ بزرگی که عشق ِ عشقولانه نام دارد از انرژی ِ سکسی نیرو می‌گیرد. ناگزیر، آن انرژی ِ سکسی کم‌کم رو به ناپدیدی می‌رود. هر چه شناخت ِ سکسی‌تان از هم‌دیگر بیش‌تر می‌شود، کنج‌کاوی ِ سکسی‌تان در باره‌ی ِ هم‌دیگر کام‌یاب‌تر می‌شود، و تا اندازه‌ای به هم‌دیگر در نقش ِ انگیختار ِ سکسی خو می‌گیرید. تن‌های ِ برهنه‌ی‌تان اندک‌اندک نه تنها یادآور ِ سکس که یادآور ِ گستره‌ای از دیگر کنش‌مندی‌ها، از جمله، هر از گاهی، بگومگو می‌شود. افزون بر آن، شما کم‌کم این را فرضی بدیهی می‌گیرید که آن دیگری به شما کشش ِ فیزیکی دارد. به آن هم خو می‌گیرید.

انرژی ِ سکسی در رابطه‌ی‌تان به صفر نمی‌رسد – بالاتر از آن خواهد بود – ولی تا اندازه‌ای پایین می‌رود که دیگر نمی‌تواند مثل ِ آن روزهای ِ آغازین انرژی‌بخش ِ آری‌گویی ِ دو-سره‌ی ِ خودکار به خویشتن ِ نا-سکسی ِ هم‌دیگر باشد. هم‌چنین، هر چه زمان می‌گذرد، کم‌تر چیزی برای ِ دریافتن در باره‌ی ِ یک‌دیگر می‌ماند. و حتّا اگر جوی‌بار ِ پی‌وسته‌ای از چیزهای ِ نو برای ِ دریافتن از یک‌دیگر بود، شما آن‌ها را آن اندازه مثبت نمی‌دیدید که در آغاز می‌دیدید چرا که دیگر سطح ِ سیل‌آسایی از انرژی ِ سکسی میان ِ شما نی‌ست.

هنگامی که رابطه‌ی‌تان به آن نقطه می‌رسد، فقط اگر در سه سویه‌ی ِ سازگاری – که با سویه‌ی ِ سکسی آغاز شده است – نزدیکی ِ بسنده‌ای به هم داشته باشید، آری‌گویی ِ دو-سره‌ی ِ بسنده‌ای برای ِ نگه‌داشت ِ عشقی پای‌دار و دنباله‌دار خواهید داشت. در آغاز، هنگامی که هنوز تازه‌گی ِ سکسی بالا است، شاید به ساده‌گی احساس کنید که شما و هم‌دم‌تان در سویه‌ی ِ سکسی به هم نزدیک اید. هنگامی که آن تازه‌گی رو به خاموشی می‌رود، شما و هم‌دم‌تان خواهید توانست دریابید که آیا واقعاً در این سویه به هم نزدیک اید. اگر باشید، رابطه‌ی ِ سکسی‌تان هم‌چنان می‌روید و ریشه می‌دواند. اگر در سویه‌ی ِ سکسی نزدیک به هم نباشید، خواهید دید که بسیار کم‌تر از پیش به سکس با هم‌دم‌تان کشش خواهید داشت، و در این اندیشه خواهید بود که چرا.

و هنگامی که انرژی ِ سکسی ِ اَبَر-فراوان ِ عشق ِ عشقولانه اندکی می‌فروکاهد، می‌توانید دریابید که آیا شما دو نفر در دو سویه‌ی ِ دیگر واقعاً آن اندازه نزدیک هستید که بتوانید هم‌چنان آری‌گوی ِ یک‌دیگر باشید و عشق ِ پای‌داری را نگه‌دارید. به سویه‌ی ِ کرداری بی‌اندیشید. اگر هر دوی ِ شما دوست داشته باشید که به کلاب ِ پر-سر-و-صدایی بروید و پنج‌شنبه‌شب را به رقص بگذرانید، می‌توانید با انجام ِ آن کار آری‌گوی ِ یک‌دیگر باشید؛ یا اگر هر دوی ِ شما در خانه به تماشای ِ فیلم نشستن را برگزینید، می‌توانید با انجام ِ آن کار آری‌گوی ِ یک‌دیگر باشید. ولی اگر یکی از شما رفتن به کلاب را برگزیند و دیگری تماشای ِ فیلم‌های ِ قدیمی را، شما دو نفر باید راه ِ دیگری بی‌یابید تا بتوانید پنج‌شنبه‌شب آری‌گوی ِ هم‌دیگر باشید. اگر هر دو دوست داشته باشید که در بازارهای ِ خاکی به جست‌وجوی ِ عتیقه‌ها بپردازید، با انجام ِ آن کار می‌توانید آری‌گوی ِ هم‌دیگر باشید، ولی اگر یکی از شما چنین بی‌اندیشد که عتیقه‌ها آشغال‌های ِ کهنه و کپک‌زده‌ای هستند، نمی‌توانید. اگر هر دوی ِ شما دوست داشته باشید که هر-از-گاهی کار ِ تکانشی و ریخت-و-پاشانه‌ای مانند ِ ول‌خرجی در رستورانی رویایی را انجام دهید، می‌توانید هر دو آن کار را انجام دهید و آری‌گوی ِ یک‌دیگر باشید، یا اگر هر دوی ِ شما دوست داشته باشید که جاهای ِ ارزان ولی خوب و کوچک را برای ِ خوردن بی‌یابید، می‌توانید هر دو آن کار را انجام دهید و آری‌گوی ِ یک‌دیگر باشید. ولی اگر یکی از شما چنین بی‌اندیشد که خرجیدن ِ خرج کردن ِ پول ِ یک هفته‌ی ِ خواروبار برای ِ یک ناهار ِ دو-نفره، حتّا هر از گاهی، تباه‌آمیز است، یا اگر یکی از شما رستوران‌های ِ کوچک ِ ارزان را افسُرنده افسرده‌کننده بداند، در هر دو مورد نمی‌توانید آن کار را انجام دهید. هر دوی ِ شما سرانجام به جای ِ آری‌گوییده‌گی به آزرده‌گی خواهید رسید.

اکنون نگاهی به سویه‌ی ِ پنداری بی‌اندازیم. اگر میلیونر شدن هدف ِ اصلی ِ زنده‌گی برای ِ هر دوی ِ شما باشد، هم‌چنان که برای ِ آن هدف می‌کِشاکوشید سخت می‌کوشید آری‌گوی ِ یک‌دیگر خواهید بود. اگر خدمت به بشریت زنده‌گی‌ای باشد که هر دوی ِ شما می‌خواهید، هم‌چنان که در راه ِ انجام ِ چنین کاری می‌کوشید آری‌گوی ِ یک‌دیگر خواهید بود. ولی اگر یکی از شما می‌خواهد بیل گیتس باشد و دیگری مادر ترزا، شما دو نفر یک‌دیگر را چون سنگ‌دل یا ساده‌دل خواهید دید. همین طور، اگر یکی از شما میراث ِ دینی ِ مشترک‌تان را توان‌گرانه و معنادار بی‌یابد و دیگری آن را خرافات ِ ورافتاده، برای ِ هر دوی ِ شما سخت خواهد بود که احساس کنید دیدگاه‌های ِ شما در باره‌ی ِ جای‌گاه ِ بشریت در جهان برای ِ دیگری خوش‌آیند است. اگر یکی از شما مردم‌سالار ِ چپ ِ آزادی‌خواه باشد و دیگری جمهوری‌خواه ِ راست ِ تندرو، و اگر با یک‌دیگر در باره‌ی ِ سیاست حرف بزنید، کارتان به بگومگو خواهد کشید. و این بحث‌ها دردناک خواهند بود چرا که احساس می‌کنید که هم‌دم‌تان نه تنها از دیدگاه‌های ِ سیاسی ِ شما بلکه از شما خوش‌اش نمی‌آید. از سوی ِ دیگر، اگر جای‌گیری ِ موضع ِ سیاسی‌تان هم‌آیند بسیار همانند باشند، هر دو می‌توانید با هم احساس ِ به حق بودن بکنید.

شما و هم‌دم‌تان هر چه بیش‌تر در دو سویه‌ی ِ نا-سکسی همانند باشید، نه تنها آری‌گویی ِ دو-سره‌ی ِ بیش‌تر، بلکه حسّ ِ مراقبت ِ دو-سره‌ی ِ نیرومندتری هم خواهید داشت. اگر شما دو نفر بسیار ناهم‌سان باشید، به دست آوردن ِ حسّ ِ مراقبت ِ دو-سره سخت‌تر خواهد بود. اگر از آن چه هم‌دم‌تان می‌اندیشد یا می‌خواهد انجام دهد خوش‌تان آید، پشتیبان ِ آن خواهید بود. مثلاً، اگر هر دو بخواهید میلیونر شوید، و هم‌دم‌تان درگیر ِ نبرد ِ درمانده و ناامیدانه‌ای برای ِ کنترول درون ِ شرکت‌شان شده باشد، شما دوست خواهید داشت تا جایی که بتوانید به هم‌دم‌تان کمک و آسایش بدهید. اگر آرزوهای ِ کاری ِ هم‌دم‌تان را بی‌ارزش بدانید، انجام ِ چنین کاری برای‌تان سخت‌تر خواهد بود.

رولند و فرانسین مراقبت ِ دو-سره‌ای را که از هم‌پندار بودن ِ آن دو می‌آید، می‌تجربند تجربه می‌کنند. آن‌ها در کالج هم‌دیگر را دیدند و چندان زمان نبرد که پی بردند هر دو شور و شوق ِ ثروت‌مند شدن دارند. آن هم چندان زمان نبرد. آن‌ها با هم به یک مدرسه‌ی ِ کسب-و-کار ِ آبرومند رفتند، و پس از دانش‌آموخته‌گی به جایی از کشور رفتند که برای ِ آن‌ها امیدبخش‌ترین جا به نظر می‌رسید و در شرکت‌هایی تند-رشد کار گرفتند. در هر گام از این راه، رولند و فرانسین پشتیبان و یاری‌بخش ِ یک‌دیگر بودند: در خواندن برای ِ آزمون‌ها و نوشتن ِ مقاله‌ها، آماده شدن برای ِ مصاحبه‌ها، ارزیابی ِ فرصت‌های ِ کاری، و سر-و-کلّه زدن با سیاست‌های ِ شرکتی. هر یک از موفّقیت ِ آن دیگری سرخوش می‌شد و به دیگری یاری می‌رساند تا از پس ِ شکست‌ها و عقب‌نشینی‌های‌‌اش برآید. چنان که فرانسین در این باره می‌گوید، «من برای ِ رولند پرورش‌گر و مدیر هستم، و او برای ِ من».

 هنگامی که شما و هم‌دم‌تان از مرحله‌ی ِ عشق ِ عشقولانه بگذرید، آری‌گویی و مراقبت ِ میان ِ شما – و در یک واژه، عشق – تنها وقتی می‌تواند دنباله‌دار باشد که شما ارج‌مندی و فهم ِ دو-سره‌ای داشته باشید که از بسنده-همانند بودن – یعنی، سازگار بودن – می‌آید. 

یک چیز ِ دیگر: هر چه بیش‌تر همانند باشید، به ویژه در سویه‌ی ِ پنداری، بیش‌تر و بیش‌تر هم‌چنان هم‌دیگر را دل‌ربا و پرکشش خواهید دید. شاید چنین بی‌اندیشید که چنان نی‌ست، بلکه برعکس ِ آن است – یعنی، هر چه بیش‌تر ناهم‌سان باشید، دل‌رباتر و پرکشش‌تر خواهد بود – ولی این گونه نی‌ست. به این نمونه بنگرید: فرض کنید با هم‌کارتان به تماشای ِ فیلمی می‌روید، هم‌کاری که از دوستان ِ ویژه‌ی ِ خوب ِ شما نی‌ست. پس از تماشای ِ فیلم چندان علاقه‌ای به شنیدن ِ آن چه هم‌کارتان در باره‌ی ِ آن فیلم می‌خواهد بگوید ندارید، چرا که هر کدام از شما واکنش ِ بسیار ناهم‌سانی به آن داشته اید. شما دو تن نمی‌توانید با هم پی‌وندی بر سر ِ آن فیلم بگیرید. آن جور که هر یک از شما فیلم را فهمیده است، چندان چیز ِ مشترکی برای ِ هم‌سخنی ندارید. پس، تند و تند قهوه‌ای می‌خورید و هر یک راه ِ خودتان را می‌روید. اکنون، فرض کنید که با یکی از به‌ترین دوستان‌تان به تماشای ِ فیلم می‌روید. به شنیدن ِ آن چه دوست‌تان می‌خواهد در باره‌ی ِ آن فیلم بگوید بسیار علاقه‌مند اید چرا که واکنش‌اش به اندازه‌ای نزدیک به شما است که می‌توانید هم‌دیگر را بفهمید. در واقع، واکنش ِ هم‌دیگر به آن فیلم را به اندازه‌ای خوب می‌فهمید که، در گفت‌وگوی‌تان، هر کدام از شما به کمک ِ آن دیگری می‌آید تا واکنش ِ خود-اش را به‌تر بفهمد. و این همان چیزی است که یک گفت‌وگوی ِ خوب باید باشد.

اگر هم‌دم‌تان یکی از به‌ترین دوستان‌تان باشد – اگر شما آن اندازه در سویه‌ی ِ پنداری همانند هستید – پس هم‌چنان به هم علاقه‌مند خواهید ماند چرا که شما دو تن به شیوه‌ای یک‌سان به این جهان علاقه‌مند اید؛ و این جهان ِ همیشه-دِگَرَنده‌ای که ما در آن می‌زنده‌گانیم به شما دو تن بی‌کران ماده‌ی ِ خام خواهد داد تا هم‌چنان با هم به آن علاقه‌مند بمانید، و هم‌چنان علاقه‌مند به هم بمانید. هرگز از هم‌دیگر خسته نخواهید شد.

اگر شما و هم‌دم‌تان در سویه‌ی ِ کرداری، و در سویه‌ی ِ سکسی، و در سویه‌ی ِ پنداری نزدیک باشید – اگر عشق‌تان سه-سویه باشد – می‌تواند تا زمان‌های ِ بسیار دور و دراز پای‌دار بماند.

هم‌دم‌هایی که در این سویه‌ها سازگار نی‌ستند دیر یا زود خواهند دید که دیگر به هم عشق نمی‌ورزند. این همان چیزی است که برای ِ جین رخ داد، کسی که در صفحه‌ی ِ نخست ِ فصل ِ ۱ داستان‌اش گفته شد، کسی که گم‌گشته بود از این که چرا دیگر عشقی به شوهر-اش نداشت. همین که داستان‌اش را گفت برای ِ من هیچ گم‌گشته‌گی و رازی در آن نبود، و اکنون برای ِ شما هم که تا این جای ِ این کتاب را خوانده اید رازی نخواهد بود: جین در پایان ِ کالج باب را دیده بود و باب، به گفته‌ی ِ جین، «بی‌کم‌وکاست» بود. او باهوش، خوش‌تیپ، مهربان، باادب، و پیشه‌کار بود. افزون بر همه‌ی ِ این‌ها، باب او را دوست داشت. همه می‌گفتند که آن‌ها زوج ِ بسیار خوبی هستند. پس از چندین سال با هم بودن، چاره‌ای جز زناشوییدن نبود. ولی حتّا پیش از عروسی هم جین دُش‌دلی‌هایی داشت، دش‌دلی‌هایی که می‌کوشید آن‌ها را نادیده بگیرد. پس از عروسی خیلی نکشید که جین فهمید باید دش‌دلی‌های‌اش را جدّی می‌گرفت. حتّا پیش از زناشویی، جین شگفت‌زده بود که چرا پی‌وند ِ سکسی ِ میان ِ او و باب سست شده بود. هم‌چنین گیج شده بود که چرا خیلی وقت‌ها گویا چندان حرفی برای ِ گفتن به هم نداشتند. و اگرچه باب باادب و مهربان بود، همیشه اندکی به او نقد داشت. به نرمی نقد ِ خود را می‌گفت، با این همه نقد داشت. دیدگاه ِ باب این بود که رفتار ِ جین آن اندازه که او دوست داشت شسته-و-رفته نبود: روشی که چاقو و قاشق را به دست می‌گرفت، برخی از واژه‌ها و حرف‌هایی که هنگام ِ سخن گفتن به کار می‌برد. باب ورزش‌کار ِ سه‌گانه‌ی ِ پرشوری بود که ساعت‌های ِ بسیار زیادی را به تمرین می‌گذراند؛ جین عشق‌اش گلف‌بازی بود. باب هم گلف‌باز ِ خوبی بود، ولی به خاطر ِ برنامه‌ی ِ تمرینی‌اش زمان ِ چندانی برای ِ گلف‌بازی با جین نداشت. جین با دیگر مدیران و آدم‌های ِ هنری در بن‌گاه ِ تبلیغاتی‌اش زمان ِ خوب و خوشی را می‌گذراند؛ باب که دندان‌پزشک بود آن‌ها را آزارنده می‌دید.

هم‌چنان که به داستان ِ جین گوش می‌دادم، در این فکر فرو رفتم که، «آیا هیچ آری‌گویی ِ دو-سره‌ای در این رابطه هست که جین هنوز چیزی در آن باره به من نگفته باشد». او هرگز چنین چیزی نگفت. چنین چیزی نبود.

پیش از پایان ِ این نشست، پس از این که جین داستان‌اش را به من گفته بود، اندکی آرام گرفته بود و از گریستن باز ایستاده بود. سپس من گفتم، «انگار در رابطه‌ات با باب تنها بوده ای»، و او دوباره در اشک روان شد. گفت که، بله، احساس ِ تنهایی می‌کرده است، بسیار تنها، و این که این تنهایی حتّا پیش از این که او و باب بزناشویند آغاز شده بود.

چند ماه پس از مصاحبه‌ی ِ نخستین ِ او با من، جین به باب گفت که می‌خواهد او را واگذارد ترک کند و برود. نخستین واکنش ِ باب گریستن بود. ولی چند دقیقه پس از آن، به جین گفت که او هم برنامه‌هایی برای ِ واگذاشتن ِ او ریخته بود. او هم تنها بوده است.

جین و باب هر دو با آدم ِ اشتباهی زناشوییده بودند. روشن بود که در هیچ کدام از سه سویه چندان به هم نزدیک نبودند. جین دست‌کم بخشی از این را حتّا پیش از زناشویی ِ او و باب حسّیده بود. شاید باب هم حسّیده بود. پس چرا با هم زناشوییدند؟ چرا خیلی‌ها در پایان به زناشویی با کسی می‌رسند که با هم سازگار نی‌ستند؟ چرا با آن آدم ِ اشتباه می‌زناشویند؟

پاسخ ِ کتاب‌های ِ خود-یاری ِ استاندارد این است که آن‌ها از عشق ِ عشقولانه رو-دست خورده اند. این پاسخ اشتباه است – به دو دلیل. نخست، عشق ِ عشقولانه حقیقی است، نه دروغین؛ مشکل این است که فقط خیلی پای‌دار نمی‌ماند، آن اندازه که آدم‌ها هنگام ِ زناشویی با هم برای ِ یک عمر پیمان می‌بندند. دوم، عشق آن دلیلی نی‌ست که آدم‌ها به آن دلیل می‌زناشویند. آدم‌ها به دلیل ِ فشار برای ِ زناشوییدن می‌زناشویند. شاید اکنون این برای ِ شما شگفت‌آور به نظر آید، ولی اگر چیزهایی در باره‌ی ِ طبیعت ِ اجتماعی-عمومی ِ زناشویی بدانید چنین نخواهد بود. هنگامی که آن چیزها را بفهمید، فهم ِ به‌تری از این خواهید داشت که چرا آدم‌ها به زناشویی با آن آدم ِ اشتباه می‌رسند.

درباره‌ی نویسنده

فرهاد سپیدفکر

نمایش همه‌ی مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک × 5 =