گاه نیست
راهی و
گاه به جایی نمیرسد،
وقتی که نیست
همراهی
گاه تا همیشه باید ماند
درون ِ زندان ِ تنهایی
بی آن که مسلّح به امید ِ فرار باشی
تنهایی بیراههای است که هرگز نمیرسد
به چشمی که به راه باشد
تنهایی آغاز ِ آوارهای است که از خویش گمراه گشته است
از دست داده ام
همراه و
هم راه را،
نیست
راهی به رهایی؟
سروده شده در سهشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۷ ساعت ۰۶:۰۴