زخمها ساخته نمیشوند
فقط تازه میشوند
کسی میآید و حرفی میزند
کسی میرود بی آن که حرفی بزند
وسط ِ این حرفها
زخمی از نو دهان میگشاید
تو قلبات را میگیری از درد و
من گلویام را
تو خونات از نفس میافتد و
من نفسام از جوشیدن
تو پشت ِ میز-ات مینشینی و
من پشت ِ چراغ قرمز ِ آزادی
هر دو در فکر ِ این که
این زخمهای ِ زبانبسته دهان گشوده اند و
کاش آن دیگری
مرهمی بود
دستهایام را میگشایم هر بار برای ِ به آغوش کشیدنات
شاید امّا
این دستها نمک اند و
تن ِ تو زخم
که چنین از پس ِ هر آغوشی
بوی ِ تند ِ همآغوشی ِ خون و آتش بلند میشود
کاش این دو دست
یکی دشتی بود از گلهای ِ سبلان و
دیگری کندویی از زنبورها
و زبان ِ تو کاش
فقط اندکی شیرینتر از این شکلاتهای ِ تلخ ِ بیپایان
سروده شده در جمعه ۲۸ دی ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۱۹