زوجدرمانی به راستی، گاهی، آدمها را میتواناید تا زناشویی ِ خشنودتری داشته باشند. کاروَرزان ِ باوجدان ِ زوجدرمانی از خود میپرسند، «[زوجدرمانی] چهگونه میتواند احتمالاً آن کار را انجام دهد؟». زوجی که زمانی همدیگر را دوست داشتند – یا شاید حتّا هرگز – حالا از هم بیگانه، نامهربان، گهگاه به جنگ و دعوا با هم اند. آنها یک زوجدرمانگر را شش بار، یا بیست بار میبینند؛ و در پایان ِ آن کار این زوج زندهگی ِ همکارانهای با هم دارند، رفتار ِ مهربانتری با هم دارند، شاید حتّا همدیگر را بیشتر دوست دارند. چهگونه فقط چند ساعتی با یک زوجدرمانگر گذراندن میتواند الگوهای ِ میانکنشانهی ِ منفی را، به شکلی معمولاً پایدار، وارون سازد، و احساس ِ خوب ِ آنها را بازیابد؟ درمانگر، در آن چند ساعت، دقیقاً چه کاری انجام میدهد تا آن دگرگشتار به بار نشیند؟
در نگاهی کلّی، دو پاسخ داده شده است. نخست، آن چه از سوی ِ درمانگران ِ روانپویهای، عاطفهمحور، و شناختی گفته شده است، این است که درمانگر تجربههای ِ دروننشستانهای میآفریند که به دگرگونی ِ راه و روشهایی می انجامند که دو همدم از آن راهها به همدیگر میاندیشند یا همدیگر را احساس میکنند؛ و این که این تجربهها به تغییرهای ِ مثبتی در رفتار ِ ارتباطی ِ دو همدم در بازگشت به خانه میانجامند.
پاسخ ِ دوم، آن چه از سوی ِ درمانگران ِ راهبردی و درمانگران ِ رفتاری ِ سنّتی گفته شده است، این است که حتّا اگر درمانگر بتواند لحظههایی جادویی از پیوند یا بینش در اتاق ِ مشاوره بیآفریند، این لحظهها آن اندازه بسنده نیستند که یقین یابیم زوجها پس از رفتن از دفتر ِ مشاوره همچنان به شکلی دیگر با هم ارتباط خواهند داشت. زوجها باید برانگیخته شوند تا در خانه به شکلی دیگر با هم ارتباط بگیرند – و این هدف با تکلیفهای ِ معیّنی به عنوان ِ مشق انجام میشوند.
تکلیفهای ِ مشقمحوری که با انگیزهای راهبردی داده شده اند با این هدف طرّاحی میشوند که دو همدم را وادارند تا با بستن ِ دسترسی به راههای ِ منفی و قدیمی ِ میانکنشیدن، راههای ِ تازه و مثبتتری برای ِ این کار بییابند؛ یا این که آنها را وادارند تا هدفمندانه الگوهای ِ منفی را به شیوههایی انجام دهند که سرانجام زوج را به سوی ِ واگذاشتن ِ آنها به سود ِ جایگزینهایی مثبتتر بکشانند. تکلیفهای ِ مشق ِ رفتاری با این هدف طرّاحی میشوند که به دو همدم این فرصت را بدهند که راههای ِ تازهای برای ِ میانکنشیدن با هم فراگیرند و انجام دهند؛ تا سیخونکی به آنها بزنند که به سوی ِ ارتباط در بارهی ِ موضوعهای ِ دشواری بیآیند که پیش از آن از رویکردن به آن سو نگران بودند؛ و با گفتوگو در بارهی ِ موضوعهای ِ حسّاس یا کشمکشانه به حسّاسیتزدایی از دلنگرانیشان بپردازند. مثلاً، واداشتن ِ دو همدم به نوشتن ِ اِنشایی با عنوان ِ «تجربهی ِ سکسی ِ ایدهآل ِ من با تو»، بدهبستان ِ آنها، و سپس حرف زدن در بارهی ِ آنها میتواند هر سهی ِ این هدفها را برآورده سازد.
دادن ِ مشق بهترین ابزاری است که من در رابطههای ِ زوجی یافته ام تا به دو همدم کمک شود که دگرگونیهایی در چهگونهگی ِ ارتباطشان با همدیگر پدید آورند. ولی، به خودی ِ خود، رویکردی به زوجدرمانی نیست. بلکه، شگردی است که میتواند در پیوند با رویکردهای ِ نظری ِ گوناگون به کار گرفته شود تا به این کار ساختار و سمت-و-سو دهد:
- مشق پلی میشود که زوج را از یک نشست به نشست ِ پس از آن رساند.
این کار به ویژه در گام ِ آغازین ِ درمان اهمّیت دارد. برای ِ زوجی که همیشه در حال ِ جنگ و دعوا اند، و به سختی میتوانند مدیریتی داشته باشند که با هم رفتاری مدنی انجام دهند، هیچ چیز جانگدازتر از این نیست که در پایان ِ نشست ِ نخست از درمانگر بشنوند که، «خدانگهدار ِ شما تا هفتهی ِ بعد». آن زوج با خود میاندیشند که، «هفتهی ِ بعد؟ ما چهطور میخواهیم بدون ِ کشتن ِ همدیگر به هفتهی ِ بعد برسیم اصلاً؟». دادن ِ تکلیفی ساختارمند برای ِ انجام در طولِ هفته: الف) به آنها حسّی میدهد که درمانگر حال-و-روزشان را میفهمد؛ ب) به آنها چند ساعتی آتشبس ِ زورکی و آسودهگی ِ خوشآیند در طول ِ هفتهی ِ پیش ِ رو میبخشد، و؛ پ) آنها را به این باور میرساند که فرآیند ِ تغییر دارد آغاز میشود – چرا که به راستی چنین است.
- مشق به درمان سرعت و پیوستهگی میبخشد.
تعریف ِ سرعت فقط تندی نیست، بلکه تندی به سمتی معیّن است. ماشین ِ مسابقه میتواند تندی ِ ۱۲۰ مایل بر ساعت را هنگام ِ چرخش دور ِ یک منحنی نگهدارد، ولی سرعتاش همواره در حال ِ تغییر است زیرا سمت-و-سوی ِ نقطهای که به آن سو میرود همواره در حال ِ تغییر است. نقطهای که زوجدرمانی، آن چنان که من انجام میدهم، رو به آن پیش میرود یک نتیجه است. بد یا خوب، چه من بتوانم به زوج یاری رسانم و چه نتوانم، میخواهم که درمان نقطهی ِ پایانی ِ روشنی داشته باشد. درمانگرانی را می شناسم که هر هفته زوجی را در دورهای درمانی میبینند که سالها است به این سو و آن سو میپیچد. معمولاً، وقتی ما باید چیزی را تعمیرکنیم، فرآیند ِ تعمیر ِ آن پایانناپذیر نیست. اگر هر هفته یا هر دو هفته باید ماشینمان را به مکانیکی ببریم، این معمولاً یعنی باید ماشین ِ دیگری بخریم – یا پیش ِ مکانیک ِ دیگری برویم.
این که مشق چهگونه پیوستهگی را در زوجدرمانی افزایش میدهد هم آشکار است. در هر نشست به جای ِ گشودن ِ سر ِ حرف با این که «این هفته چهگونه گذشت؟» درمانگر به بررسی ِ مشق میپردازد. نتیجهی ِ آن بررسی میتواند باقی ِ مسیر ِ نشست را روشن سازد. بیشک این نتیجه روشن میسازد که مشق ِ بعدی چیست. فرض بگیرید که، در نشست ِ نخست، از زوجی خواسته شد که کتابی را با هم بلند-بلند در پنج روز ِ گوناگون ِ هفته بخوانند؛ و فرض بگیرید که شما جک را به عنوان ِ گردهمآییگر ِ این خوانشها برگزیدید، با این دستور به جیل که او هرگز نباید یادآور ِ این خوانشها شود، حتّا اگر جک از یاد-اش برود. آنها هفتهی ِ بعد باز میآیند و گزارش میدهند که تنها یک بار خوانده اند یا اصلاً چیزی نخوانده اند. چه از این بهتر، نه؟ شما بیدرنگ دست به کار ِ کاوش میشوید که چه در سر ِ جک، و میان ِ جک و جیل، میگذشته است که به شکست ِ آنها در انجام ِ مشقشان انجامیده است. سپس، بسته به آن چه در مییابید، یا درست همان تکلیف را دوباره میدهید، یا کمی آن را تغییر میدهید، مثلاً جیل را گردهمآییگر میبرگزینید، یا مشق ِ سرتاپا ناهمسانی میدهید. در هر حال، هر سهی ِ شما میدانید که بار ِدیگر کار را از کجا سر خواهید گرفت. و جک و جیل در خواهند یافت که شما در بارهی ِ مشق جدّی هستید.
- مشق جنبههای ِ گوناگون ِ رابطهی ِ زوج را در کنترول ِ آزمایشانهی ِ شما در میآورد.
جک و جیل و آن خوانش ِ کتاب مثالی هستند بر این که چهگونه مشق-دادنها در واقع آزمایشهای ِ کوچکی هستند که به تندی اطّلاعاتی را به شما میدهند که غیر از آن راه به کندی به دست میآوردید، یا هرگز به دست نمیآوردید. اگر مشق ندهید، برای ِ به دست آوردن ِ اطّلاعات وابسته به چیزهایی هستید که زوج به شما میگویند، گفتههایی در بارهی ِ این که از آخرین باری که آنها را دیدید بر رابطهیشان چهها گذشته است. این فرآیند فرآیندی بختکی و ناکارآمد است. شاید چندان چیزی میان ِ نشستها رخ نداده است؛ یا آن چه رخ داده است، و آن چه آنها یک ساعت در بارهاش حرف میزنند ربطی به دلیلهایشان برای ِ دنبال ِ درمان بودن ندارد. و بنابراین زمان به هدر میرود و درمان بیهوده به این سو و آن سو میپیچد.
از سوی ِ دیگر، تکلیف ِ مشقی که شما میدهید فوراً بخشی از زناشوییشان میشود، چیزی که آنها باید پیرامون ِ آن ارتباط بگیرند. جدا از «موفّقیتی» که آنها در آن تکلیف دارند – مثلاً، این که پنج بار کتاب را خوانده اند یا اصلاً نخوانده اند – شما اطّلاعات ِ سودمندی در این باره میگیرید که تا چه اندازه ارتباط ِ روشنی دارند، تا چه اندازه همکاری دارند، و تا چه اندازه خودشان را دستخوش ِ اثرگذاری ِ آن دیگری قرار میدهند. و اگر آن تکلیف چیزی است که شما معمولاً به همه میدهید، پس سنجهای از دیگر زوجها دارید تا آنها را با هم بسنجید. احساسی از این خواهید داشت که آنها چه گونه زوجی هستند، درست همان گونه که درمانکاری که رورشاخهای ِ بسیاری را اداره کرده است میتواند برداشتهایی در بارهی ِ کارسپار ِ تازهای بیرون بکشد، و آن را بر پایهی ِ دادههایی بیرون میکشد که از کارسپاران ِ پیشین انباشته است.
با اطّلاعات و برداشتهایی که شما از چهگونهگی ِ انجام ِ مشق از سوی ِ زوج میگیرید، میتوانید فرضیههای ِ تازه و دقیقتری بسازید از این که آنها چهگونه با هم ارتباط میگیرند. و سپس این فرضیهها را با دادن ِ مشقهای ِ بعدی میآزمایید. این در-هم-کنش ِ فرگشتان ِ در حال ِ فرگشت ِ مشق و فرضیه در سراسر ِ دورهی ِ درمان همچنان خواهد بود، و نیز اثرگذار در سرعتی خواهد بود که مشق توانبخش ِ آن است.
- مشق نیازمند ِ پایبندی ِ زوج به داشتن ِ نقشی کنشگر در فرآیند ِ تغییر است.
همهی ِ درمانگران ِ باتجربه میدانند که توان ِ ما بسیار محدود است. ما نمیتوانیم کارسپارانمان را به انجام ِ چیزی واداریم. و فقط گهگاه شاید پیش آید که ما چیزی به آنها در بارهی ِ خودشان بگوییم که پیش از آن خودشان به آن نیاندیشیده باشند. آن چه ما میتوانیم انجام دهیم این است که آنها را فراخوانیم تا یک جور بازی را با ما انجام دهند: این که گردن نهند به سمت-و-سوی ِ ما و راههای ِ تازه و ناهمسانی از با-همدیگر-بودن را بیآزمایند. در پایان ِ نشست ِ نخست، من ارزیابی ِ آغازینام را به زوج میدهم، و سپس آن را این چنین در برابر ِ آنها قرار میدهم:
همهی ِ کاری که من انجام میدهم بر پایهی ِ دادن ِ مشق است. و اگر شما تصمیم به داشتن ِ نشستهای ِ بیشتری با من بگیرید – که نیازی نیست درست همین حالا بگیرید – باید بفهمید که دارید انجام دادن ِ مشقها را میپذیرید. و این یعنی شما دو نفر هر هفته چند ساعت در تماس ِ چهره-به-چهره با هم آنها را انجام خواهید داد. اگر مشق را انجام دهید، شاید درمان بتواند یاریرسان ِ شما باشد. اگر نه، هدر دادن ِ زمان ِ همهی ِ ما است.
این نکته در بارهی ِ همدستی ِ کنشگرانهی ِ زوج نشانگر ِ فرق ِ سرنوشتسازی میان ِ زوجدرمانی بر پایهی ِ مشق در برابر ِ زوجدرمانی ِ بدون ِ آن است: در رویکردهای ِ نا-مشقپایه، رویدادهای ِ شفابخش ِ حیاتی در درمان از سوی ِ درمانگر در اتاق ِ مشاوره آفریده میشوند. در درمان ِ مشقپایه این رویدادهای ِ حیاتی، اگرچه از سوی ِ درمانگر برانگیخته میشوند، از سوی ِ زوج و در خلوتشان، بدون ِ بودن ِ درمانگر، به بار مینشینند. شغل ِ درمانگر این است که آن فرصت را برای ِ زوج فراهم آورد تا خودشان را شفا بخشند.