من ام مردی آواره از جنس ِ آبها و دریاها
در جستوجوی ِ زنی از جنس ِ سنگها و کوهها
زنی که دوست داشته باشد
تنام را
زنی که تن دهد به آغوش ِ موجهایام
چه دردناک است
موج پشت ِ موج رو به صخرهای رفتن
صخرهای که پس میزند هر بار
آبها و آبتنیها را
من ام زنی سرگشته از جنس ِ چاهها و اشکها
در جستوجوی ِ مردی از جنس ِ خورشیدها و آتشها
مردی که تَف دهد
تنام را
با شعلههایاش/
ابر ِ سپیدی بسازد از اشکهایام
چه دردناک است
روزها زیر ِ آفتاب نشستن
آفتابی که نمیسوزاند تنام را
شبها زیر ِ مهتاب خوابیدن
ماه ِ زیبا ولی سردی که نمیخشکاند
اشکهایام را
من ام
آوارهمردی سرگشتهزن
تمساح ِ کوچکی در رودخانهای وحشی
تمساحی که باید پرندهای شود
پیش از رسیدن به آبشار ِ مرگ
آری، این من ام
مردینهزنی که باید پر کشد از تن
پیش از آن که تن دهد به مرگ
سروده شده در جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۰۱