طرح جلد کتاب ِ «تازه‌عروس‌ها و تازه‌دامادها!»
تازه‌عروس‌ها و تازه‌دامادها

تازه‌عروس‌ها و تازه‌دامادها: هم‌دیگر را بسِتایید

فهرست ِ محتوای ِ کتاب
این نوشته بخشی از کتاب ِ «تازه‌عروس‌ها و تازه‌دامادها» است. برای ِ دست‌رسی به فهرست ِ محتوای ِ کتاب و خواندن ِ بخش‌های ِ دیگر می‌توانید به این لینک بروید.

حواس‌تان به همه‌ی ِ لحظه‌هایی باشد که در آن‌ها احساس ِ سپاس‌گزاری و قدردانی از هم‌سرتان دارید و آن‌ها را با صدای ِ بلند بگویید. هم‌سرتان هرگز از شنیدن ِ آن‌ها خسته نمی‌شود. این کار هرگز کهنه نمی‌شود. من هرگز از شخص ِ زناشوییده‌ای نشنیده ام که گلایه‌اش این باشد که، «او زیادی از من سپاس‌گزار است». هم‌چنان که یک بار سو به من گفت، «ما همه‌گی دوست داریم که به ما گفته شود که چه هاپوی ِ خوبی هستیم».

بگذارید مثالی شخصی برای‌تان بگویم. پیش‌تر هنگامی که در نیوجرسی می‌زیستم و کار-ام هم آن جا بود خیلی از شب‌ها تا دیروقت می‌کارکردم. برنامه‌ی ِ روزانه‌ام این بود که کارسپاران مراجع‌ها را تا ساعت ِ ۰۸:۳۰ شب می‌دیدم، گاهی هم تا ۰۹:۳۰ شب. ما آن زمان در خانه‌ی ِ خودمان می‌زیستیم، و زباله‌ها دو بار در هفته برداشته می‌شدند – یعنی دو شب در هفته کسی باید سطل ِ زباله‌ی‌مان را از گوشه‌ی ِ خانه به کنار ِ پیاده‌رو می‌برد. در آغاز، من کسی بودم که این کار را انجام می‌داد. ولی از جایی به بعد دیدم که تا چه اندازه احساس ِ ستم‌دیده‌گی می‌کنم که شب خسته و کوفته از سر ِ کار به خانه می‌رانم و تازه باید به فکر ِ این باشم که آن کار را هم انجام دهم تا بتوانم آسوده دراز کشم. بنابراین از سو پرسیدم که آیا او می‌تواند در شب‌هایی که من تا دیروقت می‌کارکنم سطل ِ زباله را بیرون ببرد – و او هم، خدا خیر اش دهد، گفت بله. البتّه، پیش می‌آمد شب‌هایی که او می‌فراموشید – خب، هیچ کس کامل و بی‌عیب نی‌ست – ولی بیش‌تر ِ وقت‌ها این کار را انجام می‌داد. هنگامی که در راه ِ بازگشت‌ام از دفتر از آن گوشه می‌پیچیدم و آن سطل را کنار ِ پیاده‌رو می‌دیدم حسّ ِ شیرین ِ آسوده‌گی و سپاس‌گزاری ِ نابی را احساس می‌کردم. بنابراین همین که وارد ِ خانه می‌شدم می‌گفتم، «سپاس برای ِ بیرون بردن ِ سطل». او هم چنین چیزی می‌گفت، «قابلی نداشت»، ولی او هرگز از شنیدن ِ سپاس ِ من از خود-اش خسته نشد. هم‌سر ِ شما هم خسته نخواهد شد، حالا هر چند بار هم که شما قدردانی‌تان را برای ِ همان چیز بارها و بارها بازگویید. وقتی می‌گویم «این کار هرگز کهنه نمی‌شود» منظور-ام همین است.

اگر ویدیویی از شما و هم‌سرتان در چند ماه ِ نخستی که داشتید با هم قرار می‌گذاشتید داشتم، می‌توانستم بارها و بارها زمان‌هایی را نشان دهم که شما ستایش‌تان از هم‌دیگر را می‌بازگویید. و اکنون که تازه‌عروس‌داماد هستید، می‌توانستم احتمالاً بارها زمان‌هایی را نشان دهم که شما این کار را درست همین هفته‌ی ِ پیش انجام دادید. پس خواسته‌ی ِ من این نی‌ست که کار ِ تازه‌ای انجام دهید بلکه هم‌چنان انجام دادن ِ چیزی است که از پیش دارید انجام می‌دهید، و سست نشدن در آن کار است.

گاهی از زوج‌ها می‌خواهم که این ستایش‌ها را به شکل ِ ساختارمندتری بدهند و بستانند. اهمّیتی ندارد که چه کسی نخست آن را انجام دهد، ولی دانستن ِ این که چه کسی نخست آن را انجام می‌دهد سودمند است. شما می‌توانید هر بار یک هفته نوبتی نفر ِ نخست باشید. زمان ِ بده‌بستان ِ ستایش هر شب درست پیش از به خواب رفتن است. اگر شما هر دو با هم به تخت‌خواب می‌روید، این کار را پیش از خاموشیدن ِ لامپ‌ها انجام دهید. اگر یکی از شما به عادت ِ همیشه‌گی زودتر از دیگری به تخت‌خواب می‌رود، پس پیش از این که نفر ِ نخست به تخت‌خواب برود این کار را انجام دهید. آن چه به زوج‌های ِ درمانده می‌گویم ولی نیازی نی‌ست که به شما بگویم این است که ستایش‌های‌تان باید معیّن و مثبت باشند، و نباید تله یا حرف ِ نیش‌داری در پایان ِ حرف‌شان قرار دهند. منظور ِ من از معیّن این است که شما باید رفتاری را معیّن کنید که کسی اگر تماشاگر ِ فیلمی از هم‌سرتان بود می‌توانست آن رفتار را در آن فیلم ببیند. مثلاً شما باید بگویید، «من این رفتار-ات را می‌ستایم که رخت‌چرک‌های‌ات را ام‌روز در سبد ِ رخت‌چرک‌ها قرار دادی»، به جای ِ این که بگویید، «من این را می‌ستایم که ام‌روز پاکیزه بودی». منظور-ام از مثبت بودن این است که باید در باره‌ی ِ چیزی مثبت حرف بزنید که هم‌سرتان به راستی انجام داده است، به جای ِ چیزی منفی که او انجام نداده است. پس نباید بگویید، «من این را می‌ستایم که ام‌روز رخت‌چرک‌های‌ات را نگذاشتی همین جور روی ِ زمین بمانند». و سرانجام، نباید حرف ِ نیش‌داری به آن بی‌افزایید، چیزی مانند ِ این، «من این رفتار-ات را می‌ستایم که رخت‌چرک‌های‌ات را ام‌روز در سبد ِ رخت‌چرک‌ها قرار دادی – چون معمولاً شلخته ای». من به زوج‌ها پیش‌نهاد می‌دهم که هر شب هر کدام فقط یک ستایش بدهد و بستاند. و، نیز، به راستی روزی نی‌ست که هم‌سرتان هیچ کاری انجام نداده باشد که شایسته‌ی ِ ستایش ِ شما باشد.

البتّه که خوب است که از هم‌سرتان تعریف هم بکنید. هم‌چون ستایش، این هم چیزی است که در دوران ِ نام‌زدی‌تان فراوان انجام دادید و هنوز هم فراوان انجام می‌دهید. ولی فرقی میان ِ تعریف‌ها و ستایش‌ها هست که ارزش ِ اشاره به آن را دارد زیرا این نکته پررنگ‌تر نشان داده می‌شود که چرا ستایش‌ها تا این اندازه نیروی ِ بی‌هم‌تایی دارند. به این تعریف بنگرید: «عزیز-ام، بسیار زیبا ای». اگرچه این تعریفی است که همیشه هم‌سرتان پذیرای ِ آن خواهد بود، و اگرچه شما به‌ترین نیّت‌ها را در جهان دارید و منظورتان کاملاً همان چیزی است که می‌گویید، تعریف‌تان شما را در رابطه یک پلّه بالاتر و هم‌سرتان را یک پلّه پایین‌تر قرار داده است. چرا؟ زیرا تعریف همیشه سربسته به معنای ِ داوری هم هست – یک جور داوری است – و داور همیشه در جای‌گاهی برتر از کسی است که دارد داوری می‌شود. آن تعریف را در برابر ِ این قرار دهید: «عزیز-ام، بسیار زیبا ای. من واقعاً پوشش‌ات برای ِ این مهمانی را می‌ستایم؛ این کار برای ِ من ارزش ِ فراوانی دارد». با بازگویی ِ سپاس‌گزاری، داوری پایین‌تر می‌آید و به تعادل می‌رسد، زیرا هنگامی که ما از کسی به خاطر ِ چیزی می‌سپاس‌گزاریم خود را در رابطه با شخصی که سپاس‌گزار-اش هستیم خود-به-خود یک پلّه پایین‌تر می‌آوریم. ستایش دربرگیرنده‌ی ِ حسّی از فروتنی از سوی ِ ما، و حسّی از هم‌بسته‌گی با هم‌سرمان است، که تعریف، هر اندازه هم که چاپلوسانه باشد، هرگز نمی‌تواند چنین چیزی را برساند.

پس اگر احساس ِ سپاس‌گزاری از هم‌سرتان دارید، آن را بلند بگویید. وقتی به چنین چیزی بی‌اندیشید، چیزهای ِ زیادی هستند که هم‌سرتان هر روز انجام می‌دهد و شما قدردان ِ آن‌ها هستید. سرانجام، می‌خواهم دوباره بگویم – چرا که بسیار اهمّیت دارد – که اگر شما بارها و بارها قدردان ِ چیزی هستید که هم‌سرتان هم‌واره انجام می‌دهد، باید هم‌چنان قدردانی‌تان را بارها و بارها بازگویید. شما هرگز نمی‌توانید این کار را زیادی انجام دهید. هم‌چنان که سو گفت، «ما همه‌گی دوست داریم که به ما گفته شود که چه هاپوی ِ خوبی هستیم».

درباره‌ی نویسنده

فرهاد سپیدفکر

نمایش همه‌ی مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × 3 =