کوچه‌ای

من هیچ نمی‌خواهم
هیچ
حتّا مرگ

من هیچ نمی‌خواهم
هیچ

چرا از سر ِ خود دست بر نمی‌دارم؟
چرا؟

یاری‌گری نی‌ست
که نی‌ست
مرا

کوچه‌ای یافتم
کوچه‌ای
در میان ِ خیابان‌ها
کوچه‌ای که رهاند مرا
از بی‌هوده رفتن‌ها

خانه‌ای خواهم یافت؟
و دوستی؟
تا دمی بنشینم به نوشیدن ِ چای ِ گرمی در این سرما

سروده شده در جمعه ۰۹ دی ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۵۴

درباره‌ی نویسنده

فرهاد سپیدفکر

نمایش همه‌ی مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سیزده − هفت =