درمان ِ کوتاهبازه، ارزیابی ِ کوتاهبازه
این که درمانگر چه اندازه ارزیابی انجام دهد، و چه زمانی، در اصل بستهگی به دو سازه عامل دارد. این موضوع بستهگی به نظریهی ِ کارکرد ِ فردی و زوجی ِ درمانگر دارد؛ به ویژه، این که به گمان ِ او تا چه اندازه تاریخچه در بارهی ِ هر فردی نیاز است تا دستکم نظریهی ِ کار-راه-اندازی از زوج شکل دهد. همچنین بستهگی به این دارد که به گمان ِ او معمولاً به چند نشست نیاز است تا به برآمدی در درمان دست یافت. طبیعی است که درمانگری که باور دارد بهبودی ِ سراسری ِ زوج نیازمند ِ نشستهای ِ زیادی است بیشتر روی به این سو دارد که زمان ِ بیشتری در آغاز به گردآوری ِ داده بگذراند. درمانگری که باور-اش این است که به هر آن چه بتوان با زوجی دست یافت میتواند تقریباً در چند نشست به دست آید تشریفات ِ ارزیابی ِ سرراستتری خواهد داشت.
من در کمپ ِ دوم هستم؛ همیشه پایبندی ِ زیادی به بهبودبخشی ِ کوتاهبازه داشته ام. و اگر اثر ِ زوجدرمانی ناگزیر محدود باشد، چنان که در نمونههای ِ بسیاری بسته به سطح ِ سازگاری ِ زوج چنین است، پس بهبودبخشی هم باید محدود باشد. عمدهترین چیزی که برای ِ این کار انجام میدهم زمانبندی ِ روال ِ زوجنشستها به هر دو هفته یک بار یا در بازههای ِ بلندتر است. برخی از زوجها در آغاز، اگر سطح ِ کشمکش ِ افراطیای داشته باشند، شاید نیاز به نشست ِ هفتهگی یا حتّا دو نشست در هفته برای ِ پشتیبانی ِ درمانی ِ اضافه داشته باشند. وگرنه، دیدارهای ِ دوهفتهگی بهتر اند چرا که به زوج فرصت ِ بیشتری میدهند تا برای ِ نشست ِ درمانی ِ بعد حرفها و کارهای ِ دندانگیرتری گردآورند. خیلی از زوجهایی که من میبینم سرشان به اندازهای شلوغ است، و زمان ِ بسیار کمی در تماس ِ چهره-به-چهره میگذرانند، که آن چنان چیز ِ دندانگیری نمیسازند که بتوان دیدارهای ِ هفتهگی را روا دانست. همچنین دیدارهای ِ دوهفتهگی به زوجها فرصت ِ بیشتری میدهند تا مشق را انجام دهند. اگر، با خوششانسی، زوجی بهتر شوند و نشستها دیگر به ورّاجی و پرحرفی برسند، سیگنالی است برای ِ من که پیشنهاد ِ بازهی ِ بلندتری – سه یا چهار هفته – را میان ِ نشستها بدهم. زوجها حسّ ِ احساسشدهای از بازهای دارند که برایشان گویی درست میرسد و به درمانگر خواهند گفت که دیدگاهشان چیست. اگر در نشستهای ِ ماهانه هم رویداد ِ ویژهای رخ ندهد، پس همه میفهمند که دیگر به ایستگاه ِ پایان رسیده ایم.
در پایان ِ نشست ِ نخست، من به آن زوج برآوردی از بازهی ِ بهبودبخشی میدهم، با بازبُرد ارجاع به سیستم ِ کلاسبندی ِ بیماریشناختی ِ سرانگشتیام برای ِ میزان ِ سختی. من مشکل ِ یک زوج را در کلاس ِ سست قرار میدهم اگر دو همدم جوان باشند، زمان ِ زیادی نباشد که زناشوییده باشند، و به معنای ِ واقعی چهگونه زناشوییده بودن را بلد نباشند. مشکل ِ زوج را سخت میبینم اگر یکی از این دو معیار را داشته باشند: الف) اعتماد از بین رفته باشد – با رابطهای برونزناشویی، خشونت، یا، گاهگُداری، خلافکرداری ِ مالی. ب) مزمن شدن. یعنی، اگر زوجی بیآیند و به من بگویند بیست سال است که زناشوییده اند و ۱۸ سال از آن را به دعوا گذرانده اند، بیدرنگ میفهمم که مشکلی سخت دارند – زیرا زوجهای ِ معمولی راهی مییابند و یک جوری گلیمشان را از آب بیرون میکشند یا این که جدا میشوند. بیشتر ِ زوجها، که در یکی از دو دستهی ِ سست یا سخت قرار نمیگیرند، درون ِ دستهی ِ پیشفرض ِ مشکلهای ِ زناشویی ِ میانه میافتند. آنها میتوانند کمابیش در ۱۲ نشست رسیدهگی شوند، که میشود یک نیمسال درمان، اگر نشستها دوهفتهگی باشند. مشکلهای ِ سست میتوانند در ۳ تا ۴ نشست ِ روانآموزشی تا اندازهی ِ زیادی رسیدهگی شوند. به زوجهایی با مشکلهای ِ سخت میگویم که – اگر در یکی دو نشست ِ نخست ناپدید نشوند، چرا که چنین زوجهایی معمولاً چنین کاری انجام میدهند – من نمیدانم که درمان تا چه زمانی به درازا خواهد کشید.
راه ِ دیگر برای ِ محدودیت ِ بازهی ِ بهبودبخشی، گردانندهگی ِ ارزیابی، در صورت ِ نیاز، به شیوهای پیشرونده و یکپارچه با درمان است. زوجها معمولاً در همان پانزده دقیقهی ِ نخست، یا کمی بیشتر، از نشست ِ نخست به شما این امکان را خواهند داد که بدانید مشکل ِ کنونی چیست. سپس، تکلیف این است که آن را ببافتارمندید بافتارمند کنید، تا بتوانید معنایی از آن در ذهنتان بسازید – نظریهی ِ آغازینی از این نمونه شکل دهید. برای ِ رسیدن به این هدف، من قالب ِ تقریباً استانداردی برای ِ مصاحبهی ِ آغازین در زوجدرمانی فرگشتانده تکامل داده ام. این قالب تقریباً یک ساعت و نیم زمان نیاز دارد تا کامل شود و دربرگیرندهی ِ عنوانهای ِ زیر است: آن چه آنها در همدیگر ارزشمند میدانند؛ تاریخچهای از رابطه (از جمله پرس-و-جو از زناشوییهای ِ پیشین یا رابطههای ِ نا-زناشوییدهی ِ با-پایبندی ِ جدّی)، با توجّه ِ ویژه به این که چه شد که تصمیم به زناشوییدن با هم گرفتند؛ خانوادهی ِ خونیشان، با توجّه ِ ویژه به کیفیت ِ زناشوییهای ِ پدر-مادرشان، مدیریت ِ کشمکش در آن زناشوییها، و درگیری ِ خانوادهی ِ خونی در مشکل ِ کنونی؛ سبک ِ دعوای ِ خود ِ زوج؛ حسّ ِ احساسشدهی ِ زوج از سازگاری؛ فرگشت ِ تکامل ِ رابطهی ِ سکسی ِ زوج؛ نوشیدن ِ الکل و کشیدن ِ مواد؛ و خشونت و رابطههای ِ برونزناشویی ِ کنونی.
من از همهی ِ این چیزها، یا هر اندازه از آنها که بتوانم، در نشست ِ نخست میپرس-و-جویم، با این امید که این اطّلاعات ِ گوناگون در قالب ِ داستان ِ کار-راه-انداز ِ همچسبانهای در بارهی ِ این زوج به گونهای خود را خواهند پیکربندید که راهنمای ِ دخالتهای ِ آغازین ِ من باشد. من حواسام هست که، در هر نقطهای، اطّلاعاتی که من دارم ناکامل و چندپاره است، و این که فهم ِ من از آن زوج گُمانی است، و باید همیشه فرگشتان در حال ِ تکامل باشد. شیوهای که این نکته را به کارسپارانام می گویم این است که زندهگی ِ آنها، برای ِ من، مانند ِ جورچین ِ بزرگی است. آنها با من حرف میزنند، و من تکّهای این جا و تکّهای آن جا میگیرم، و از روی ِ این تکّههای ِ ناجور میکوشم تا بفهمم تصویر ِ کلّی ِ این جورچین چهگونه چیزی است. (کارسپاران، بر پایهی ِ تجربهی ِ من، توانایی ِ شگفتی برای ِ گفتن ِ چیزی، درست سر ِ وقتاش، به درمانگر دارند، چیزی که درمانگر باید بداند.) همچنان که درمان پیش میرود، تکّههای ِ گوناگون ِ اطّلاعات در نقطههای ِ گوناگون به هم مربوط میشوند. و در آغاز ِ درمان شدنی نیست که بدانیم چه چیزی، از میان ِ تقریباً بیکران چیزی که برای ِ دانستن در بارهی ِ هر کسی هست، مربوط خواهد بود.
این دلیل ِ خوبی است برای این که در آغاز پیششناسایی ِ تند-و-فِرزی انجام دهیم، و سپس جاهای ِ خالی را بنا به نیاز همراه با پیشرفت ِ درمان پُرکنیم. روندهایی را میشناسم که در آنها، پیش از آغاز ِ هر گونه درمانی، ارزیابی ِ چهار-نشستیای برگزار میگردد: نشست ِ دوتایی، پس از آن یک نشست ِ فردی با هر یک از دو همدم از جمله ژننگارش ِ خانوادهی ِ خونی ِ هر یک، و سپس نشست ِ چهارمی که درمانگر در آن نشست برداشت ِ بیماریشناختی و برنامهی ِ بهبودبخشی ِ خود-اش را میدهد. نتیجهی ِ این آیین ِ ارزیابی ِ ساخته-و-پرداخته میتواند گردآیهای از اطّلاعات ِ بسیار زیادی باشد که چندان ربطی به بهبودبخشی ندارد – یا از سوی ِ کارسپاران چنین پنداشتی هست، که در جای ِ خود بد هم هست. (چنین آیینهای ِ ارزیابی ِ ساخته-و-پرداختهای آخرین صفحه از گلایهی ِ پورتنوی [۱۹۶۹] نوشتهی ِ فیلیپ روث را به یاد میآورد. روانکاو، پس از گوش دادن به تقریباً دویست صفحه از داستان ِ زندهگی ِ پورتنوی، نخستین جملهی ِ خود-اش را به زبان میآورد: «خب… پس حالا احتمالاً میتوانیم شروع کنیم. بله؟») این دیرکرد در بهبودبخشی ِ واقعی، که از ارزیابی ِ آغازین ِ بلند-بازه سرچشمه میگیرد، برای ِ زوجهایی که در درماندهگی و امیدواری برای ِ آسودهگی به سر میبرند سرخورنده است. گویی به آنها، در اصل، گفته میشود که باید دو تا چهار هفتهی ِ دیگر چشم به راه بمانند تا شاید آن آسودهگی آغاز شود. سرانجام، تشریفات ِ ارزیابی ِ چند-نشستی میتواند در کارسپاران به این شک و گمان، هر چند بیاساس، جان ببخشد که انگیزههای ِ درمانگر در اصل نه درمانکارانه بلکه پولبازانه است. چنین چیزی البتّه به اعتماد آسیب میزند، اعتمادی که بنیاد ِ هر پیمان ِ درمانگرانهای است. سرانجام، اگر هدف ِ درمان، به جای ِ رشد ِ فهم – چه فهم ِ زوج و چه درمانگر -، بالابردن ِ رویارویی میان ِ همسران باشد پس حجم ِ بزرگی از اطّلاعات ِ گردآمده در این ارزیابی ِ بلند-بازه نامربوط است. و مصاحبههای ِ فردی که بخشی از آن هستند، که در آنها درمانگر ناگزیر رابطهای فردی را با هر یک از دو همدم میآغازد، شاید در واقع زیانبخش هم باشند.
ارزیابیهای ِ زوجی ِ بلند-بازه، چنان که گفته شد، معمولاً پیشدرآمدی بر زوجدرمانی ِ بلند-بازه است، چیزی که گاهی تا سالها میانجامد. من نمیخواهم پایهی ِ سومی در صندلی ِ دستشویی ِ فرنگی باشم، تشبیهی که من برای ِ یک زناشویی ِ ناپایدار ِ مزمن به کار میبرم. اگر دقیقتر بخواهم بگویم، من نمیخواهم بخشی از رابطهی ِ زوج شوم، ولی در واقع بیرون از آن بمانم. من میخواهم بدون ِ نفوذ درون ِ حریم ِ شخصی ِ زوجهایام بر آنها اثرگذار باشم. هدف ِ من زوجدرمانی ِ کمینه-تازنده است. هر شخص ِ سومی که درون ِ رابطهای دوتایی وارد شود این ظرفیت را دارد، و معمولاً هم این کار را انجام میدهد، که همچسبی و یکپارچهگی ِ آن رابطه را اندکاندک به نابودی کشاند. این جا، نه تنها همدمهای ِ سکسی ِ برونزناشویی و مادرشوهرها و مادرزنهای ِ فضول در ذهن ِ من اند، بلکه فرزند ِ نخست و فرزندانی اند که پس از آن میآیند، دوستان ِ نزدیکی که فقط در تلاش اند یاریرسان باشند، درمانگران ِ فردی ِ آن دو همدم، و حتّا درمانگری که آن زوج برگزیده اند تا یاریگر ِ آنها در رابطهیشان باشد. همهی ِ اینها میتوانند برای ِ پیوند ِ جفتی ِ این زوج دو-دستهگر باشند، اگر نفوذشان بیش از اندازه ژرف و بیش از اندازه بلند-بازه باشد. زوجدرمانگرانی که نشستهای ِ فردی با دو همدم میگردانند، چه به عنوان ِ بخشی از ارزیابی و چه پس از آن به دلیلی دیگر، و از این راه رابطهی ِ خصوصی ِ خودشان را با هر همدم میسازند، ریسک ِ چنین دو-دستهگریای را پدید میآورند.
این جا میتوانید نسخهی ِ حاشیهنویسیشدهای از تشریفات ِ مصاحبهی ِ آغازین ِ مرا ببینید که دلیل ِ پرسشها و روش ِ دقیق ِ پرسیدن ِ برخی از آنها گفته شده است.
پرسشهای ِ مصاحبهی ِ آغازین
پرسشها تقریباً با همان ترتیبی فهرست شده اند که پرسیده میشوند. البتّه، نمونه به نمونه میتواند دگرگونیهایی رخ دهد. این که چند تا از آنها میتوانند در ساعت ِ نخست پرسیده شوند هم میتواند دگرگونیهایی پدید آورد. گاهی، مشکل ِ کنونی چنان فوری یا پیچیده است که حرف زدن از آن بیشتر ِ وقت ِ نشست ِ نخست را میگیرد. در آن مورد، بسیاری از آن پرسشها، اگر چیزی مانده باشد، باید تا نشست ِ بعدی بمانند. در هر حال، من هرگز نشست ِ آغازینی نداشتم که به اندازهای اطّلاعات ِ بسنده ندهد که بتوان بهبودبخشی را بیدرنگ آغازید.
۱. طبیعی است که من پرسشهای ِ بسیاری از شما خواهم پرسید. پیش از آن، آیا هیچ پرسشی از من دارید – در بارهی ِ پسزمینه، آموزش، و سررشتهی ِ من؟
این پرسش چند کارکرد ِ بااهمّیت دارد. نخست، به کارسپاران این فرصت را میدهد تا هر اطّلاعاتی که احساس میکنند نیاز دارند بگیرند تا تصمیم بگیرند که آیا من درمانگر ِ درستی برای ِ آنها هستم یا نه. دوم، با پرسیدن ِ این پرسش من دارم مدلی میسازم از آن گونه از گشودهگی که دوست دارم در باقی ِ مصاحبه از آنها بگیرم. سوم، این پرسش فشاری بر دوش ِ آنها میگذارد، از راه ِ داد-و-گرفت، تا در پاسخهایشان به پرسشهای ِ من در باقی ِ مصاحبه گشوده باشند. همچون هر چیز ِ دیگر، کارسپاران در پاسخهایشان به این پرسش هم بسیار گوناگون اند. برخی میخواهند چیزهای ِ زیادی بدانند. بسیاری به وبگاه ِ من نگاهی انداخته اند و خب پرسشی ندارند. برخی به من میگویند که به کسی که آنها را سراغ ِ من فرستاده است اعتماد دارند. برخی هیچ پرسشی ندارند ولی حسّ ِ من این است که برخی از اطّلاعات ِ بایسته برای ِ تصمیمگیری در بارهی ِ مرا ندارند. گاهی آنها فرق ِ میان ِ روانپزشک و روانشناس را نمیدانند، و نمیدانند که من کدام یک هستم. در آن موردها، من به آنها این را میگویم و چکیدهای از پسزمینه، آموزش، و سررشتهام میدهم. باید بگویم که در بیش از ۴۰ سال پرسیدن ِ این پرسش، هیچ کارسپاری – حتّا یک نفر هم – پرسشی از من نپرسیده است که نادرست و فضولی باشد.
۲. چه شد که شما تصمیم به دریافت ِ بهبودبخشی گرفتید؟ آن تصمیم چهگونه گرفته شد؟
این پرسش با هدف ِ بیرونکشی ِ اطّلاعات در بارهی ِ مشکل ِ کنونی است. ولی به این شیوه قاببندی شده است، با اصطلاح ِ تصمیم به دریافت ِ بهبودبخشی، با این امید که اطّلاعات ِ افزودهای به بار آورد در بارهی ِ پویاییشناسی ِ زوج، میزان ِ انگیزش ِ همسنجانهی ِ مقایسهای ِ آنها برای ِ بودن در بهبودبخشی، و، البتّه، این که چهگونه این تصمیم را گرفتند. آیا یکی از آنها یدککش بوده است، یا دو-سره بوده است؟
۳. چرا هماکنون این جا هستید، به جای ِ این که شش ماه پیش یا شش ماه بعد این جا باشید؟
گاهی نیازی به این پرسش نیست چرا که در پرسش ِ پیشین پاسخ داده شده است. اگر نه، ارزش ِ پرسیدن را دارد. آلان گورمن پرسش ِ «چرا هماکنون» را پرسش ِ سرنوشتسازی در ارزیابی ِ آغازین میداند.
۴. خب. حالا خوب گوش سپارید. میخواهم از شما بخواهم که خودتان را جای ِ همدیگر بگذارید. جک، اگر از جیل میپرسیدم چه چیز ِ معیّنی را بیشتر از سمت ِ تو میخواست تا در این رابطه خشنودتر باشد، او به من میگفت که چه چیزی را بیشتر میخواست؟
اگر دو همدم با اصطلاحهای ِ عمومی ِ گنگی سخن بگویند، مانند ِ «مهربانی»، یا «پاسخگویی»، بپرسید که اگر آن همدم قرار بود به آن شیوه برفتارد رفتار کند ویدئوی ِ آن چهگونه چیزی میشد. با هر کدام از دو همدم که تا آن نقطه کمتر حرف زده است، بیآغازید. سپس همان پرسش را از همدم ِ دوم بپرسید. پس از این که همدم ِ دوم پاسخ داد، از همان همدم بپرسید، حالا، اگر بخواهی از سمت ِ خود-ات حرف بزنی، جیل، چه چیزی بیشتر از سمت ِ جک میخواهی تا در این رابطه خشنودتر باشی؟ هنگامی که جیل فهرست ِ خود-اش را داد، از جک بپرسید که او چه چیزی بیشتر از جیل میخواهد. نکتهی ِ واداشتن ِ آنها به این که نخست خود را به جای ِ همدیگر بگذارند این است که ببینیم آنها تا چه اندازه ناخرسندیها و خواستههای ِ دیگری را میفهمند.
۵. من عادت داشتم از آدمها بپرسم که چه شد که آنها به هم کشش یافتند ولی دیگر این کار را انجام نمیدهم زیرا چیزی جز هدر دادن ِ زمان نیست – همیشه پاسخ ِ یکسانی میگیرید. پس به جای ِ آن، میخواهم بدانم هماکنون که همدیگر را بسیار بهتر میشناسید چه چیز ِ ارزشمندی در همدیگر میبینید؟
صبر داشته باشید تا یکی از آنها بیآغازد. هنگامی که انگار دیگر به پایان ِ فهرستاش رسیده است، رو به دیگری بچرخید و فهرست ِ او را جویا شوید.
۶. حالا میخواهم کمی در بارهی ِ تاریخچهی ِ رابطهیتان بدانم.
از این بپرس-و-جویید که چهگونه نخست همدیگر را دیدند – مثلاً، برخط آنلاین، از راه ِ دوستان ِ مشترک – نخستین بار کی بود که چشمشان به هم افتاد، و کجا ؛ چند وقت پس از آن نخستین قرارشان را با هم گذاشتند؛ چند وقت پس از آن، آنها فقط با هم بودند؛ کی با هم نامزد شدند (دوباره، آیا یدککشی در کار بود یا آنها هر دو خواستشان چنین بود؟)؛ کی با هم همخانه شدند؛ تاریخ ِ عروسیشان.
۷. هنگامی که نامزد شدید به همه عالم و آدم گفتید. آنها چه واکنشی داشتند؟ آیا کسی حرف ِ دلسردکنندهای زد؟
این پرسش این جا به عنوان ِ پرسشی جداگانه آمده است ولی در واقع در پرسش ِ پیشین جای دارد، درست پس از این که فهمیدید کی نامزد شدند. اگر کسی هشداری داده باشد یا در بارهی ِ درستی ِ گامی که آنها داشتند میبرداشتند آنها را به پرسش کشیده باشد، شاید همان چیز بیماریشناسی ِ تشخیص ِ بالینی ِ مشکلهای ِ پدید-آمده در این رابطه در همان گامهای ِ آغازین باشد.
۸. آیا بچّهای دارید؟
شاید از پیش این نکته را به روشنی گفته باشند. اگر بچّهای دارند، سنّ و جنسیت ِ آنها را بفهمید، و سپس بپرسید، بچّهها چهگونه اند؟ آیا آنها خوب اند؟
۹. بهترین لحظههایتان با هم چه زمانهایی است؟
بسیاری از زوجها میگویند که بهترین لحظههایشان زمانی است که کانون ِ توجّهشان روی ِ فرزندانشان است.
۱۰. دعواهایتان چهگونه اند؟ آیا من یک نفر را خواهم دید که داد و فریاد میزند، دو نفر را که داد و فریاد میزنند، آدمهایی که ظرف و این چیزها میپرتابند، آدمهایی که مشت و این چیزها میزنند؛ رویدادی که ۵ دقیقه طول میکشد، ۱۵ دقیقه، نیم ساعت، روزها؟
اگر، در پاسخشان، توصیفی از این نمیدهند که دعواهایشان چهگونه به پایان میرسد، پرسش ِ بعدی را بپرسید.
۱۱. دعواهایتان چهگونه به پایان میرسند؟
من دنبال ِ این نیستم که آیا این زوج به راهکاری برای ِ کشمکششان میرسند یا نه، چون اگر میرسیدند که کنار ِ من ننشسته بودند. به جای ِ آن، میخواهم بدانم که چه کسی، از روی ِ ویژهگیهای ِ سرشتی، پیش از دیگری از دعوا بیرون میرود و آن را نافرجام میگذارد.
۱۲. اکنون میخواهم تنها اندکی اطّلاعات در بارهی ِ خانوادههایتان به دست آورم – جایی که آنها هستند بازیگران چه کسانی هستند و رابطهیتان با آنها چهگونه است؟
از وضعیت ِ زناشویی ِ عضوهای ِ خانوادههای ِ نخست ِ آنها سر در آورید، جایگاه ِ هر یک از دو همدم در ترتیب ِ تولّد ِ مربوطهیشان، و تنها یک واژه (نزدیک/دور، خوب/بد و از این دست) در بارهی ِ کیفیت ِ رابطههایشان با عضوهای ِ خانوادههای ِ نخست. به ویژه در بارهی ِ حسّشان از زناشویی ِ پدر-مادرشان و این موضوع بپرسید که پدر-مادرشان چهگونه کشمکشها را پیش میبردند.
۱۳. آیا از شما کسی پیش از این زناشوییده بوده است، یا در رابطهی ِ نا-زناشوییدهای که در جدّی بودن و پایبندی نزدیک ِ چنین چیزی باشد؟
سر در آورید که کی و چه بازهی ِ زمانیای بوده، و چرا به پایان رسیده است.
۱۴. اکنون میخواهم از شما در بارهی ِ رابطهی ِ سکسیتان بپرسم – نه با جزئیات ِ آشکار، فقط توضیحهای ِ ارزیابانهی ِ عمومی. بیآیید فرض کنیم که من به عنوان ِ دانشمند ِ اجتماعی یا گزارشگر ِ پرس-و-جوینده یک ماه پس از این که کنشگری ِ سکسی یافتید – و شما میتوانید آن را هر جور دوست دارید تعریف کنید – به سوی ِ شما آمده ام و از شما پرسیدم، «زندهگی ِ سکسیتان چهگونه است: عالی، خوب، متوسّط یا ضعیف؟ پس از یک ماه چه میگفتید؟ پس از یک سال؟
سپس همین بازههای ِ زمانی را پیش بروید، بسته به زمانی که از رابطهیشان گذشته است و رخدادهای ِ عمدهی ِ زندهگیشان؛ مثلاً به دنیا آمدن ِ نخستین فرزند. سرانجام، در بارهی ِ ماه ِ گذشته بپرسید.
۱۵. از شما میخواهم که چشمهایتان را ببندید و با انگشتانتان برای ِ دو پرسش ِ بعدی نشان دهید – ۱ به معنای ِ اندک و ۱۰ به معنای ِ زیاد: الف) تا چه اندازه شخص ِ شما راحت اید که با آن دیگری در حالی که روی ِ مبل نشسته اید در بارهی ِ ریز-به-ریز ِ کارهای ِ سکسیتان ، و کارهای ِ سکسیای که دوست دارید انجام دهید حرف بزنید؟ ب) به گمان ِ شما خود-جوشی برای ِ سکسینهگی ِ هیجانانگیز و داغ تا چه اندازه اهمّیت دارد؟
چهل سال ِ پیش، هنگامی که با حومهنشینهایی سر-و-کار داشتم که بیشتر بین ِ ۳۵ تا ۴۵ سال سن داشتند، نمرهی ِ قبولیام برای ِ پرسش ِ نخست ۷ بود. ولی از زمانی که در شیکاگو بوده ام، و با شهرنشینهای ِ ۲۵ تا ۳۵ ساله میکارکنم، نمرهی ِ قبولیام ۸ است. اگر زوجها آن پرسش ِ خود-جوشی را با عددهای ِ بالایی پاسخ دهند، به آنها میگویم که من شاید بالاترین عددی که بدهم ۲ باشد، و آنها را به فصل ِ ۱ از کتاب ِ «تازهعروسها و تازهدامادها» (هامبورگ، ۲۰۱۲) رهنمون میسازم، [ترجمنده: این کتاب با همین نام و با همین قلم به فارسی ترجمه شده است (سپیدفکر، ۱۴۰۲)]، فصلی به نام ِ «زندهگی ِ سکسیتان را به دست ِ بخت و شانس نسپارید».
۱۶. این روزها وضعیت ِ نوشیدن ِ الکل و این چیزها در شما چهگونه است؟
۱۷. آیا هیچ یک از شما به گماناش آن دیگری مشکلی در زمینهی ِ الکل دارد؟
اگر پاسخشان به یکی از این دو پرسش مرا به این برساند که به گمانام یکی از آنها به راستی مشکلی دارد، شاید کمی بیشتر بپرس-و-جویم یا شاید هم نه، ولی همیشه از هر دوی ِ آنها میخواهم در بازهی ِ زمانیای که دارند با من میکارکنند از آن بپرهیزند.
۱۸. آیا هیچ یک از شما مصرف ِ مواد دارد، و منظور ِ من این جا ماریجوآنا هم هست؟
اگر حسّ ِ من این باشد که مصرف ِ مواد میتواند در بهبودبخشی مشکل پیش آورد، به عنوان ِ شرط ِ کارکردن با من از آنها میخواهم که دیگر این کار را انجام ندهند. آشکارا میگویم که همهی ِ رواندرمانی، از جمله زوجدرمانی، جستوجویی درونی است. مادهی ِ خام ِ اصلی برای ِ آن جستوجو اندیشهها و احساسهایشان هستند، به ویژه ناگوارترین ِ آنها. اگر آنها مصرف ِ الکل یا ماریجوآنا یا موادّ ِ دیگری داشته باشند، این احتمال هست که جلوی ِ باخَبَری ِ خودشان از همین اندیشهها و احساسهایی را بگیرند که بااهمّیتترین چیزها برای ِ ما در تلاش برای ِ انجام ِ کارمان هستند.
۱۹. آیا هیچ وقت هیچ خشونت ِ فیزیکیای میان ِ شما پیش آمده است – نه فقط کتک زدن، بلکه هل دادن، لگد زدن، گرفتن و نگهداشتن؟
این که آیا در این باره باید خصوصی پرسیده شود، هر بار از یک همدم، یا از هر دو در کنار ِ هم، پرسشی همیشهگی در زوجدرمانی بوده است. هیچ پاسخ ِ خوبی برای ِ آن نیست. اگر خصوصی بپرسید، و یکی از دو همدم فاشگوید که آن دیگری خشونت دارد، این میتواند شما را در جایگاهی قرار دهد که بیطرفیتان – آن چنان که از سوی ِ هر دو همسر دیده میشود – به پرسش کشیده شود؛ شما خودکار با کسی پیوند خورده اید که خصوصی آن خشونت را برای ِ شما فاش گفته است. اگر، از سویی دیگر، این پرسش را از هر دو در کنار ِ هم بپرسید، دارید این را میرسانید که حالا وقتاش است که قربانی دیگر جلوی ِ زندهگی در ترس را بگیرد؛ و این که، اگرچه او شاید از همسر-اش بترسد، شما نمیترسید – و شما آماده اید تا همان جا و همان دم با آن همسر رویاروی شوید. اگر هر سطحی از خشونت فاش شود، من سپس از فرد ِ خشونتگر میپرسم، خب، اگر من میگفتم که به شما جایزهی ِ میلیوندلاری ِ بختآزمایی ِ این هفته را خواهم داد تا خشونت را برای ِ همیشه کنار بگذارید، آیا میتوانید بگویید باشه؟ اگر او بگوید باشه – و تا این جا، هیچ کس در کار ِ من نه نگفته است – من میگویم، «عالی! پس شما میدانید که اگر بخواهید میتوانید خشونتتان را کنترول کنید – این کار تنها بستهگی به این دارد که تا چه اندازه میخواهید آن را کنترول کنید». و سپس به آنها میگویم که خودداری از خشونت شرط ِ بهبودبخشی با من است.
۲۰. آیا هیچ یک از شما هماکنون رابطهی ِ یرونزناشویی دارید؟
بسیار کم، گهگاه، یکی از آنها پاسخ میدهد که دارد و این گویی به عنوان ِ یک خبر به گوش ِ همدماش میرسد. در سالهای ِ کاری ِ من دو بار چنین چیزی رخ داده است. در هر دو مورد، حسّ ِ من این بود که آنها دنبال ِ درمان آمده بودند تا بتوانند جای ِ ایمنی داشته باشند که آن راز را فاش سازند. اگر همدمی به تازهگی رابطهای داشته است و هنوز در هر گونه تماسی با همدم ِ این رابطه باشد من از او میخواهم که هر گونه رابطهای را کنار بگذارد. همچنان که در نمونهی ِ دوم، توصیفشده در این کتاب، خواهید دید گاهی این موضوع پیچیده است، تا جایی که گاه نشدنی است.
۲۱. دوست دارم از شما پرسشی در بارهی ِ پایبندی بپرسم، که منظور-ام از آن این است که از همین حالا چه اندازه میخواهید زناشوییده بمانید؟
دو کارت ِ گرفتن ِ وقت بر میدارم، نام ِ هر کدام از دو همدم را بالای ِ یکی از کارتها مینویسم، خطّی عمودی تا میانه میکشم، دو ستون میسازم، و نام ِ هر یک از آنها را بالای ِ دو ستون مینویسم. سپس از آنها میخواهم که با یک عدد از ۱ تا ۱۰ سطح ِ کنونی ِ پایبندی ِ خودشان را بازگویند و سپس بهترین حدسشان از پایبندی ِ همدمشان را بزنند و عددی در آن ستون قرار دهند. از آنها میخواهم که کارتها را به من برگردانند، و سپس کارتها را به آنها نشان میدهم. اگر یک همدم پایبندیاش را پایینتر از دیگری نمره داده باشد، پس کار را با او میآغازم و از او میخواهم که عدد-اش را (برای ِ هر یک از آنها) در قالب ِ واژه توضیح دهد. سپس از همدم ِ دیگر هم میخواهم که همین کار را انجام دهد. گاهی هر دو همدم سطح ِ پایبندی ِ آن دیگری را دقیق حدس میزنند، گاهی خیلی پرت هستند. گاهی هر یک خودشان را پایبندتر از همدمشان نمره میدهند و گاهی به وارون. حرف زدن در بارهی ِ همهی ِ این چیزها، تا جایی که زمان باشد، خوب است.
۲۲. من اهمّیت ِ زیادی به سازگاری میدهم، که منظور-ام از آن فقط همانندی است. از شما میخواهم که به سازگاریتان در دو سویه رتبه دهید.
سپس توصیف ِ کوتاهی از سویهی ِ کرداری و سویهی ِ پنداری به آنها میدهم، چنان که در «آیا با این دوستدختر/دوستپسر-ام بزناشویم؟» گفته شده است، و خود-ام هم میگویم که البتّه این توصیف بسنده نیست.
و سپس از آنها میخواهم حسّ ِ احساسشدهیشان از سازگاریشان در آن سویهها را با تمرین ِ چرخش ِ دست نشان دهند، تمرینی که در کتاب توصیف شده است. میگویم:
دستانتان را کنار ِ هم قرار دهید، کف ِ دستها با هم تماس داشته باشند انگار که دارید دعا میخوانید [ترجمنده: این جا منظور شیوهای است که مسیحیان با دستهای ِ چسبیدهی ِ رو-به-هم دعا میخوانند]. حالا دستانتان همنهشت اند. ما میتوانیم از این حالت به این معنا بهره گیریم که شما دقیقاً همپندار اید، همتای ِ هم اید. حالا دستانتان را به اندازهای بچرخانید که نوک ِ انگشتانتان درست به سوی ِ وارون ِ نوک ِ انگشتان ِ دست ِ دیگر باشد. دستانتان ۱۸۰ درجه با هم زاویه دارند. ما میتوانیم از این حالت به این معنا بهره گیریم که شما سرتاپا در این سویه وارون ِ هم اید. [و سپس همزمان که دارم دستانام را به آهستهگی از یک جایگاه به جایگاه ِ دیگر میچرخانم:] پس شما صفر درجهی ِ همنهشت و ۱۸۰ درجهی ِ وارون را دارید و همهی ِ زاویههای ِ میان ِ آنها را دارید. حالا همچنان که همهی ِ پیکرپارههای ِ جزءهای ِ این سویه را با هم روبهروی ِ چشم ِ ذهنتان قرار داده اید، حسّ ِ احساسشدهای از این بگیرید که شما در این سویه تا چه اندازه نزدیک اید و با دستانتان به من نشان دهید». کار را با همدمی که بزرگترین زاویه را در چرخش ِ دست به من داد میآغازم، از آنها میپرسم که چه چیزهایی میتوانند روشنگر ِ آن ناهمسانیها در آن سویه باشند.
۲۳. آیا هیچ یک از شما مصرف ِ هیچ داروی ِ تجویزیای دارد یا نه؟
من بیش از همه علاقهمند ام که بدانم آیا هیچ یک داروی ِ روانپزشکیای مصرف دارد یا نه، چه دُزی، برای ِ چه، تجویزشده از سوی ِ چه کسی.
هر زوجی با هر زوج ِ دیگری فرق دارد و بنابراین هر مصاحبهی ِ آغازینی با هر مصاحبهی ِ دیگری فرق دارد. پیش از هر مصاحبهی ِ آغازینی با یک زوج حسّ ِ پیشبینی ِ شورمندانهای احساس میکنم زیرا ناشدنی است که دقیقاً بپیشبینم آن چه را که با گشودن ِ در رو به اتاق ِ انتظار-ام با آن روبهرو خواهم شد. من همیشه چنین چیزی را دوست داشته ام.