مشکلهای ِ روانشناختیای که کانون ِ فرد-درمانی هستند معمولاً پدیدههایی ایستا اند، و بنابراین برنامهریزی ِ بهبودبخشی سرراست است. مشکلهای ِ زناشویی ناگزیر پدیدههایی برآینده اند. بنابراین، برنامهریزی ِ بهبودبخشی در زوجدرمانی از جنس ِ پیشآیندی و کار-راه-اندازی است. فقط برای ِ همسنجیدن مقایسه، برنامهریزی ِ بهبودبخشی در این نمونهی ِ فردی را ببینید:
گرِچِن زن ِ زناشوییدهی ِ ۲۸ سالهای بود که از تزریق ِ آمپول هراس داشت، از همین رو همین که سوزن ِ آمپول به او میخورد فوری از حال میرفت. این مشکل به دورههای ِ آغازین ِ نوجوانی ِ او میبرگشت. او میخواست باردار شود ولی نمیتوانست تابآوردن ِ آن همه سوزن ِ آمپول را در آینده حتّا خیالکند – بنابراین ماما/پزشک ِ زناناش او را به من بازبُردیده ارجاع داده بود. تا پیش از پایان ِ نشست ِ نخست من یک برنامهی ِ بهبودبخشی ِ سهمرحلهای را در ذهنام ساخته بودم که یقین ِ بالایی به آن داشتم. ریز-به-ریز آن را به او توضیح دادم.
مرحلهی ِ ۱ حسّاسیتزدایی ِ سیستمانه با بهکارگیری ِ عکسها و ویدئوها بود، که از اینترنت گلچین میشدند، و تزریقها و رگگیریها را به نمایش میگذاشتند. شوهر-اش گردآوری ِ اینها را به دوش میگرفت و در دو پایگان ِ سلسلهمراتب ِ حسّاسیتزدایی میچید، یکی از عکسها و یکی از ویدئوها. شوهر انگیختار را روی ِ نمایشگر ِ رایانه نشان میداد و گرچن نمنم، هر اندازه که خود-اش راحت بود، به هر یک از آنها نزدیک میشد، تا جایی که بتواند به بخشی از نمایشگر دست بزند که داشت فرو-رفتن ِ سوزن در بازو را نمایش میداد. هر گاه گرچن میتوانست به چالشیترین انگیختار در پایگان ِ سلسلهمراتب ِ ویدئویی دست بزند ما میتوانستیم به مرحلهی ِ بعد برویم.
مرحلهی ِ ۲ حسّاسیتزدایی ِ اندر-تن با مُدِلیدن مدلسازی بود. یعنی، من سرنگهای ِ زیرپوستی را به دست میگرفتم و نشان میدادم که دارم یکی از آنها را به بازویام میزنم. سپس گرچن همان کار را انجام میداد. سپس او به تمرین ِ همین کار در خانه با سرنگهای ِ دیگر میپرداخت.
هنگامی که او میتوانست با کمترین دلنگرانی این کار را انجام دهد ما به مرحلهی ۳ میرفتیم که خوابک بود تا او را برای ِ نخستین سوزن زدن ِ پسا-بهبودبخشیاش آماده سازیم. گرچن با این برنامهی ِ بهبودبخشی همنوا بود، و بهبودبخشی مو-به-مو بر اساس ِ برنامه پیش رفت. (و من باید بگویم که گرچن، هنگامی که با احتیاط ِ فراوان برای ِ نخستین بار با سوزنی زیرپوستی به خود-اش سوزن زد، شهامت ِ زیادی از خود نشان داد.) درمان از آغاز تا پایان فقط چهار نشست طول کشید. نخستین سوزن زدن ِ پسا-درمان ِ گرچن به آسانی انجام شد؛ او از حال نرفت. حالا او دو فرزند دارد.
ایستایی ِ مشکل ِ گرچن همان چیزی است که به من این توانایی را داد تا فوری برنامهی ِ بهبودبخشیای را در ذهنام بچینم و به ما اجازه داد تا بدون ِ هیچ دگرگردانیای آن را انجام دهیم. سوزنهراسی ِ او از دو جنبه ایستا بود. نخست در طول ِ زمان ایستا بود. روزی که ما همدیگر را دیدیم، سوزنهراسی ِ او به سختی ِ یک ماه پیش یا حتّا یک سال پیش بود؛ و، اگر بهبودبخشی را نادیده بگیریم، یک سال پس از این هم چنین میبود. دوم، دستخوش ِ اثرپذیری به هیچ سمتی از سوی ِ رویدادهای ِ میانرُوی ِ زندهگی نبود. چه برندهی ِ بختآزمایی میشد و چه میفهمید که شوهر-اش درگیر ِ رابطهای برونزناشویی است، سوزنهراسی همچنان همان بود که سالهای ِ سال بود.
حتّا مشکلهای ِ فردی ِ پیچیدهتر هم چنین ایستاییای دارند زیرا به شخصیت ِ کارسپاران چسبیده اند تا این که به میانکنش ِ میانفردیشان – و شخصیتهای ِ فردی در درازای ِ عمر تا اندازهی ِ بسیار زیادی ایستا هستند. مردی که از کجخُلقی رنج میبرد شاید نشاطزدهگی ِ گذرایی از برنده شدن در بختآزمایی بتجربد تجربه کند ولی این، به خودی ِ خود، احتمالاً شفابخش ِ او از بیلذّتی و اندیشهی ِ نفیگرانهی ِ مزمناش نخواهد بود.
مشکلهای ِ زناشویی به شخصیتهای ِ دو همدم نمیچسبند بلکه چنین چیزی بیشتر از میانکنش ِ میانفردیشان میبرآید. و به دلیل ِ طبیعت ِ همیشه-فرگشتان ِ در حال ِ تکامل ِ رابطههای ِ صمیمی و میانکنش، آنها میتوانند از این هفته تا هفتهی ِ دیگر دگرگونیهایی از خود نشان دهند و به راستی میدهند. ناهمنوایی بر سر ِ این که چهگونه نوزاد را بپوشکند پوشک کنند میتواند به شکل ِ بحث ِ بدجنسانهای درآید که روزها دو همدم را از هم بیگانه سازد. و مشکلهای ِ زناشویی حسّاسیت ِ زودشکنانهای به رویدادهای ِ میانرُوی ِ زندهگی دارند. اگر در میانهی ِ زوجدرمانی جیل دریابد که جک رابطهای برونزناشویی دارد، این نمونه نمونهای کاملاً دیگرگون میشود. و اگر جک برندهی ِ بلیت ِ بختآزمایی شود، چنین چیزی میتواند به پس از آن خشنود زیستن ِ همیشهگی ِ او و جیل بیانجامد یا درگیر شدن در پروندهی ِ دادخواهی ِ بلنددامنی بر سر ِ این که چه کسی صاحب ِ واقعی ِ آن بلیت بوده است.
به دلیل ِ این ناایستایی، زوجدرمانگر هیچ راهی برای ِ پیشبینی ِ این ندارد که از نشستی به نشست ِ دیگر چه موضوع ِ فوری و ناگهانیای نیازمند ِ توجّه ِ او خواهد بود. او شاید دستور ِ کار ِ از-پیش-آمادهای برای ِ این نشست داشته باشد، ولی اگر بکوشد که در پی ِ آن دستور ِ کار باشد تا این که به نیاز ِ فوری ِ زوج در آن لحظه بتوجّهد آن زوج او را به عنوان ِ کسی خواهند دید که گویی حواساش نیست چه خبر است. ناشدنی است که همچون نمونهی ِ گرچن، در آغاز ِ هر زوجدرمانیای برنامهی ِ بهبودبخشی ِ معیّن، سایهافکن، و دستیافتنیای ریخت.
من در زوجدرمانیام بر اساس ِ دو برنامهی ِ بهبودبخشی ِ همرو کار را پیش میبرم. برنامهی ِ نخست عمومی است و در همهی ِ زوجها به کار بسته میشود. از همان آغاز خواهم کوشید تا به مشکل ِ کنونیشان توجّه داشته باشم. و تلاشام این خواهد بود که یاریگر ِ آنها باشم تا کارآمدتر از پس ِ کشمکشهایشان برآیند؛ ناهمسانیهایشان را بپذیرند؛ و هر نیرومندیای را که در این رابطه هست به کار میگیرم تا یاریگر ِ آنها باشم که سطح ِ آریگویی ِ دو-سرهیشان را دوباره به بالاترین سطح ِ ممکن ِ خود-اش بازیابند، البتّه بسته به حدّ و اندازهی ِ سازگاری ِ کلّیشان. تکلیف-مشقهایی که در نمونههای ِ گزارششده در زیر توصیف شده اند در خدمت ِ این برنامهی ِ بهبودبخشی هستند.
دومین برنامهی ِ بهبودبخشی – دشوار بتوان آن را برنامه نامید – برنامهای است که در طول ِ هر نشست میفرگشتد تکامل مییابد؛ برنامهای در پاسخ به هر چالشی که زوج آن هفته پیش میکشند. منظور ِ من از پیشآیندی و کار-راه-انداز بودن ِ برنامهی ِ بهبودبخشی در زوجدرمانی همین است. در هر نشست، تلاشام بر این است که همچنان بر پایهی ِ برنامهی ِ بهبودبخشی ِ نخست پیش روم، ولی برنامهی ِ دوم همیشه اولویت دارد.
خب منبر رفتن ِ من دیگر به پایان رسید. همچنان که دارید سه نمونهی ِ زیر را میخوانید، میتوانید به داوری بنشینید که تا چه اندازه این حرفها را به کار میبندم.
یادداشتی در بارهی ِ نگهداری ِ پیشینه و چهرهپوشی
نمونهپژوهیهای ِ آمده در این کتاب بر پایهی ِ یادداشتهای ِ نوشتاریای است که در هنگام ِ نشستها برداشته شده اند، و سپس تا ۲۴ ساعت پس از آن نشست به شکل ِ روایت ِ نثری ترانویسیده شده اند. هیچ ضبط و پیشینهسازیای از هیچ گونهای از هیچ زوجی ساخته نشده است. همهی ِ بازگفتها نقل ِ قولها از کارسپاران که در این گزارشها آمده اند در همان زمانی که گفته شده اند واژه-به-واژه ترانویسیده شده اند.
این سه نمونهپژوهی بر پایهی ِ زوجهای ِ واقعی هستند. ولی، با هدف ِ پنهان نگاه داشتن ِ کیستی ِ آنها، زوجهای ِ آمده در این نمونهپژوهیها تا آن اندازه داستانپرداخته شده اند که سازمایههای ِ عنصرهای ِ حتمیگرانهای از آنها پاک شده باشند و سازمایههای ِ اضافیای، بر پایهی ِ کارسپاران ِ دیگری که من دیده ام، افزوده شده اند. این پاکسازیها و افزودنها تا جایی انجام شده اند که چیزی از واقعیت ِ بالینی ِ نمونههای ِ واقعی نکاهد.