زن و شوهری که در تختخواب
گاه گاه
زیر ِ یک پتو میباهمخوابند
ولی هیچ گاه
هیچ گاه
با هم به خواب نمیروند
همیشه یکی بیدارتر میماند و میاندیشد
به تنهاییاش
زن و شوهری که پشت ِ میز ِ غذاخوری
دیگر هیچ گاه
هیچ گاه
مزهی ِ باهمیدن را نمیچشند
همیشه روی ِ صندلی
جای ِ یک نفر خالی است
سالها است که غذاها همه انگار بینمک اند
بیباهم اند
…
اینها فکرهای ِ کودک ِ شاعری است که میترسد
میترسد از بزرگ شدن
از این که روزی خود-اش هم چنین تختخواب و میزی داشته باشد
سروده شده در چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۵۰