خود را بیآرای و بنمای
چنان وسوسهای که نماند چارهای مرا
جز برهنیدن ِ تنام
یا بشکنج با تازیانهای تنام را
چنان شکنجهای که چارهای نماند مرا
جز فرار
ولی هرگز
هرگز مرا
مخواه
روزی
به ایستادن پشت ِ این دو-راهی
به گزیدن ِ یکی از این دو راه
یکی از این دو تن
به اسیر شدن در من
خوشا به حال ِ بیچارهگان
که گزینش
– هر گزینشی –
گزشی است از زبان ِ مارماهیها بر تن ِ خیس ِ روان
رهاتر از آن ام که تن دهم
به چنان آبتنیهایی
به چنان روانتنیهایی
بگذار که من تنها تن باشم
بی هیچ روانی
بگذار که من تنهاتن باشم
سروده شده در شنبه ۰۱ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۲۱:۲۵