پرنده‌ام مرد دو سه روزی پس از آن که جفت‌اش مرد تو را بی‌خبر مثل ِ یعقوب مثل ِ نیما تو را چشم در راه ام
نویسنده -فرهاد سپیدفکر
بگشای دفتر ِ خاطرات‌ات را ورق بزن تا رسی به برگ ِ من قایق ِ نگاه‌ات که رسید به بندر ِ حرف‌های‌ام پارو را کناری نِه و قلّاب‌ات...
برگی که افتاد از درخت امروز ناله‌ها داشت از باد ِ سرد و پرسوز خشک بود و زرد اما آرزوهای ِ سبزی داشت در دل هنوز در میان ِ هوا...
جرم سر بالای ِ دار سردار جنایت تا پای ِ دار پای‌دار حکم بر نیستی ِ انسانی که هستی‌اش هنوز هست؟!
آه اگر شب ِ چشمان‌ات شبنم شود و چکاند طراوت را بر گلو، این کهنه-تار ِ تاریخ، می‌نوازم ات گوشه به گوشه زیر و بم تر از صدای ِ تار ِ...
بوی ِ عِطر ِ گل بی‌صدا و آهسته با غمی در دل از دور می‌آید انفجار ِ بوی ِ گل زیر ِ پای ِ باروت‌ها اعتراضی است به گوش ِ گلوله‌های...
یاری‌ات را می‌خواهم ای یار! بی نور ِ ماه ِ چشم ِ تو رویش ِ گل از دل ِ این خاک؟! بتاب گاهی تک‌نگاهی بر این گل ِ ماه‌گردان تا...
آب زیبا است نه وقتی برای ِ فرو نرفتن دست و پا می‌زنی این جهان زیبا است نه وقتی که از ریشه‌ی ِ ماضی ِ جهنّم جهیده است به حال
می‌بینم لب‌خند ِ آب را روی ِ قطره قطره‌ی ِ اشک ِ چشمان‌ات موج ِ رنگ را در رنگین کمان ِ ابروی‌ات خواب ِ ناز ِ هوا را در اتاق ِ...
سر-در-گم و آشفته چون کودکی که به بازی انداخته اند اش به هوا امّا از یاد برده اند که بگیرند اش حالی که نمی‌دانم از چی است که به هم...