زمانی را به یاد دارم که در ایران کسی نمیدانست فرآغاز استارتاپ چیست، هیچ کس، حتّا کسانی مانند ِ خود ِ ما که بعدها فهمیدیم آن کاری که داشتیم انجام میدادیم در دنیا ناماش را گذاشته اند فرآغاز استارتاپ و کلّی برایاش ادبیات ِ نوشته و نانوشته هست. حواستان باشد که نگفتم هیچ فرآغازی استارتاپی نبود؛ به راستی آدمهای ِ بزرگی بودند و خون ِ دلهای ِ بسیاری هم خوردند و اتّفاقاً این ماجرا از سالهای ِ ۹۰ ِ شمسی و با سایتهای ِ ایرانی یا حتّا پیش از آن، با موج ِ وبلاگنویسی و اینترنت و این چیزها آغاز نشد، بلکه بسیار پیش از آن از چند دهه پیش و از شرکتهای ِ نرمافزاری و سختافزاری ِ ایران آغاز شد که جای ِ گشودن ِ این حرف شاید این جا نباشد.
در هر حال، وقتی از فرآغاز استارتاپ نامی در ایران نبود، دیگر چیزهایی مانند ِ هک ِ رشد که جای ِ خود را داشتند. البتّه حواسمان باشد که آن زمان که دیگر کمکم نام ِ فرآغاز استارتاپ را میشد در ایران شنید هنوز نام ِ هک ِ رشد در جهان ساخته نشده بود. همهی ِ اینها و تاریخچهی ِ رشد ِ فضای ِ فرآغازی ِ استارتاپی ِ ایران داستانهای ِ زیادی دارند که شاید یک روز بازگو شوند ولی این جا بیشتر میخواهم از هک ِ رشد بگویم.
به گمانام چند سالی میشد که در ایران چیزی با عنوان ِ زیستبوم ِ فرآغازی ِ اکوسیستم ِ استارتاپی ِ ایران کمکم داشت شکل میگرفت. رویدادهای ِ گوناگونی با تلاش ِ فردی ِ آدمهای ِ گوناگون کمکم داشتند جان میگرفتند. آن وقتها یکی از جاهایی که بچّهها بیشتر جمع میشدند و از خبرها خبردار میشدند گروه ِ فیسبوکیای بود به نام ِ «ایران استارتاپس».
به گمانام تابستان ِ سال ِ ۱۳۹۲ بود که یک روز در این گروه شخصی به نام ِ پژمان دشتینژاد خبر داد که در سفر-اش به ایران میخواهد هماندیشیای سمیناری با نام ِ «زیستبوم ِ اکوسیستم ِ کارآفرینی و شتابدهندهها» برگزارد و دنبال ِ کسی است تا سالن ِ همآیشی در اختیار-اش بگذارد. سالن با کمک ِ دوستان جور شد و این هماندیشی برگزار شد. گویا پژمان در سوئد درس میخواند و به دلیل ِ کار در یکی از شرکتهای ِ گوگل در آن جا و نیز بعدها با راهاندازی ِ فرآغاز ِ استارتاپ ِ خود-اش تجربههای ِ خوبی از فضای ِ فرآغازها استارتاپها در اروپا یافته بود و دوست داشت در سفر-اش این تجربه را در ایران هم بازگوید. درست یاد-ام نیست ولی، به گمانام بد-اش نمیآمد بعدها در ایران شتابدهندهای هم راه بیاندازد. آن زمان هنوز در ایران چندان خبری از شتابدهنده و سرمایهگذاری و همکارستان فضای ِ کار ِ اشتراکی و این چیزها نبود.
از زنجان به تهران رفتم تا در این هماندیشی شرکتکنم. دوست ِ خوبام میثم ِ حسنی هم در کنار-ام بود که او هم برای ِ رشد ِ زیستبوم ِ فرآغازی ِ استارتاپی ِ ایران به اندازهی ِ خود بسیار کوشیده است و چندان دیده نشده است ولی دوست دارم همین جا نامی از او ببرم، هرچند همان جور که گفتم جای ِ بازگویی ِ جزئیات ِ این موضوعها این جا نیست. خوب به یاد دارم که نخستین بار که پژمان را از نزدیک در این هماندیشی دیدم تصویر-اش برای ِ همیشه در ذهنام ماند. پیراهن ِ آستینکوتاه ِ سپیدی پوشیده بود که روی ِ آن عکس ِ چهرهی ِ شهید آوینی چاپ شده بود.
در این هماندیشی که شاید یکی دو ساعت طول کشید، پژمان از نقشآفرینان ِ زیستبوم ِ کارآفرینی و فرآغازی استارتاپی در جهان گفت و لابهلای ِ این حرفها اشارهای کوتاه هم به نقش ِ تازهای داشت که به تازهگی در درّهی ِ سیلیکون بر سر ِ زبانها افتاده بود: هکر ِ رشد. آن جا بود که برای ِ نخستین بار از زبان ِ پژمان این نام را شنیدم و در ذهنام نقش بست. پیش از آن، در فضای ِ فرآغازی ِ استارتاپی ِ ایران هرگز کسی را ندیده بودم که با این نقش آشنا باشد یا چنین عنوانی به خود یا کارهایاش داده باشد.
پس از این نشست، بیدرنگ به دنبال ِ جستوجوی ِ هک ِ رشد رفتم و بسیار خواندم و دیدم. مانند ِ خود ِ واژهی ِ فرآغاز استارتاپ که در آغاز خیلی کوتاه داستاناش را گفتم، باز دیدم بسیاری از کارهایی که ما در فرآغازهایمان استارتاپهایمان برای ِ بازاریابی و کشاندن ِ کاربران و تبلیغ ِ فرآوردههایمان انجام میدادیم، امروز در دنیا نام ِ ویژهای دارد و ادبیاتی ویژهی ِ خود-اش.
در میانهی ِ این خواندنها و جستوجوها، به این کتاب برخوردم که به رایگان با نام ِ «The Definitive Guide to Growth Hacking» از سوی ِ نیل پاتل و برونسون تیلور انتشار یافته بود. آن زمان از این کتاب بسیار لذّت بردم چرا که خیلی ساده و کوتاه و در عین ِ حال، کمابیش کامل به هک ِ رشد پرداخته بود. همزمان که داشتم بیشتر در این باره میخواندم و شگردهای ِ تازهی ِ هک ِ رشد را روی ِ فرآغاز ِ خود-ام پیاده میساختم و در این باره با دیگر دوستان حرف میزدم، دیدم حتّا دوستان ِ کارآفرین و فرآغازی استارتاپی تا چه اندازه با این چیزها ناآشنا اند و ادبیات ِ چندانی در این زمینه به زبان ِ فارسی نیست. بنابراین، تصمیم به ترجمهی ِ این کتاب گرفتم. به گمانام ماههای ِ پایانی ِ سال ِ ۱۳۹۲ بود که ترجمهی ِ آن به پایان رسید – در مورد ِ دقیق بودن ِ این تاریخ خیلی یقین ندارم.
کمکم تصمیم گرفتم در بازگویی ِ عنوان ِ حرفهایام در این جا و آن جا، افزون بر کارآفرین ِ سریالی، هکر ِ رشد را هم بنویسم. نمیدانم از روی ِ ذوقزدهگی ِ بیش از اندازه بود یا میخواستم به شناساندن ِ هک ِ رشد در ایران کمکی شود. تابستان ِ سال ِ ۱۳۹۳ در نخستین رویداد ِ استارتاپ ویکند ِ زنجان که به عنوان ِ راهبلد منتور در کنار ِ شرکتگران بودم بازخوردهای ِ جالبی میگرفتم. یکی از آن بازخوردها که همیشه یاد-ام مانده است گفتوگویی بود که با مصطفی لامعی داشتم. مصطفی را از ماهها پیش از آن نخستین دیدار ِ رو-در-رو میشناختم؛ او شاید یکی از نخستین سازندهگان ِ پادپخش ِ پادکست ِ فارسی در زمینهی ِ کارآفرینی و فرآغازها استارتاپها باشد، پادپخشی به نام ِ آیپالس که همیشه گوش میدادم و دوست اش داشتم. با خوشرویی به سویام آمد و سرگرم ِ حرف زدن شدیم. برعکس ِ خیلیها رو-راست و با خنده گفت، پیش از رویداد این عنوان را در کنار ِ نامات دیدم و نمیدانستم یعنی چه. برایاش توضیح دادم و خوشحال بودم که به این بهانهها از هک ِ رشد حرفی به میان میآید.
خاطرهی ِ جالب ِ دیگری که هنوز یاد-ام مانده است مربوط به استخدام ِ هکر ِ رشد است. برای ِ یکی از شرکتهایام میخواستم کسی را استخدام کنم. آگهی ِ شغلیاش را نوشتم و در عنوان ِ آن آگهی مانند ِ همه جای ِ دنیا نوشتم «هکر ِ رشد». پیش از آن در ایران ندیده بودم کسی چنین عنوانی برای استخدام ِ چنین جایگاهی بنویسد، به همین دلیل سایتی را برای ِ آگهی برگزیدم که خود از فرآغازهای ِ استارتاپهازی ِ تازهی ِ ایران بود و بیشتر هم آگهیهای ِ شغلی ِ مربوط به فرآغازهای ِ استارتاپهای ِ ایرانی را میگذاشت. گمانام این بود که آنها دیگر باید با این عنوان آشنا باشند یا دستکم چنین عنوانی به گوششان خورده باشد. آگهی را که برای ِ آن سایت فرستادم، انتشار نیافت. با بررسی ِ بیشتر فهمیدم که درست به دلیل ِ عنوان ِ شغلی اجازهی ِ انتشار نیافته است. گمانشان این بوده است که کسی میخواهد هکر استخدام کند و این کار جرم است و میتواند پیآمدهای ِ قانونی داشته باشد. سرانجام چند باری با مدیرانشان حرف زدم و توضیح دادم و فهمیدند و سرآخر با همان عنوان ِ شغلی انتشار یافت.
خلاصه، ترجمهی ِ این کتاب را در همان سالها به رایگان انتشاریدم. ولی پس از چندی، ناگهان فضای ِ امنیتی ِ بدی در زیستبوم ِ فرآغازی ِ استارتاپی ِ ایران شکل گرفت که تر و خشک را با هم سوزاند. باز جای ِ گفتن ِ آن رنجهای ِ نابهجایی که بر من و کسانی چون من گذشت این جا نیست و خود کتاب ِ دیگری میطلبد، ولی این موضوع را به دلیلی مربوط به این کتاب در این جا بازگفتم. به دلیل ِ آن فضا و ترسی که به ناحق و نابهجا بر جان ِ من افتاده بود، دیگر دل-و-دماغ ِ بالا نگهداشتن ِ سایتام را نداشتم و بسیاری از فایلها و نوشتههایام را از دست دادم. فایل ِ وُرد ِ این کتاب هم یکی از همان فایلها بود که دیگر به آن دسترسی نداشتم.
این روزها که پس از این همه سال داشتم دستی به روی ِ سایتام و کتابها و نوشتههایام میکشیدم، چشمام به تنها فایل ِ پی.دی.اف ِ باقیمانده از این کتاب افتاد. با خود-ام گفتم حالا که وقت دارم و همهی ِ این کتابهای ِ ترجمیده و نوشته را دارم به رایگان روی ِ سایتام میگذارم، بنشینم و از روی ِ همان فایل ِ پی.دی.اف دوباره این کتاب را بتایپم و آن را هم روی ِ سایت بگذارم، شاید به درد ِ کسی بخورد.
وقتی داشتم این کتاب را از نو میتایپیدم زباننگارهی ِ رسمالخط آن را اندکی تغییر دادم و همانندتر شد به زباننگارهی ِ کتابهایی که به تازهگی ترجمیده ام. شاید تا همین جا هم برخی از واژهها و فعلها در همین یادداشت برایتان کمی عجیب باشد، که اگر این جور است برای ِ توضیح ِ بیشتر در این باره و روششناسی ترجمه میتوانید به یادداشت ِ ترجمنده در کتاب ِ «آیا با این دوستدختر/پسر-ام بزناشویم؟» سری بزنید. آن جا کامل توضیح داده ام و این جا دیگر نمیآورم. البتّه، در این بازنویسی تنها بخشی از آن روششناسی را پیاده ساختم تا ترجمهی ِ این کتاب به دلیل ِ خوانندهی ِ هدف ِ فناوری-محور-اش زیادی هم پیچیده نشود.
راستاش، وقتی داشتم ترجمه را میبازنوشتم، دیدم که چه اندازه با برخی از جاهای ِ کتاب زاویه گرفته ام و تا چه اندازه دور از برخی از رویکردهای ِ نویسندهگان ام؛ رویکرد به فلسفهی ِ کسبوکار، کارآفرینی، فرآغاز استارتاپ، بازاریابی، هک ِ رشد، آدمها، کاربران، و در یک واژه همهی ِ جهان. دوری و زاویهای که چه بسا از همان نخست بوده است و حالا برایام آشکارتر شده است. یک جاهایی حتّا میخواستم بیخیال شوم و دیگر پیگیر ِ نه بازنویسی ِ ترجمه و نه انتشار ِ دوبارهی ِ آن نشوم. ولی یاد ِ دوران ِ جوانی ِ خود-ام افتادم و باز با خود-ام گفتم، برای ِ جوان یا نوجوان ِ پاکدلی که با هزار عشق به کارآفرینی و فرآغاز و هک ِ رشد دنبال ِ رشد ِ کسبوکار-اش است، شاید خواندن ِ این کتاب بد نباشد، حتّا اگر من حالا با برخی از فلسفهها و رویکردهای ِ نویسندهگان همدل نباشم.
در بخشی از یادداشتی که سالها پیش در آغاز ِ ترجمهی ِ این کتاب نوشته بودم، آمده است:
«امیدوار ام در آیندهای نه چندان دور، در عمل شاهد ِ عنوانهای ِ شغلیای مثل ِ “هکر ِ رشد”، “مدیر ِ رشد”، “معاون ِ ارشد ِ رشد”، “سرپرست ِ رشد”، و حتّا مثل ِ خیلی از سایتها و فرآغازهای ِ دنیا، شاهد ِ شکلگیری ِ “تیم ِ رشد” در عنوانهای ِ استخدامی ِ سایتها و فرآغازهای ِ ایرانی باشیم. هرچند باید همین جا اخطار کنم که این خطر وجود دارد که این عنوانهای ِ شغلی فقط به صرف ِ شیک بودن گرفته شوند، و ذهنیت و چارچوب ِ فکری ِ لازم برای ِ هک ِ رشد نادیده گرفته شود. امیدوار ام این کتاب بتواند قدم ِ کوچکی در مسیر ِ شکلگیری ِ این ذهنیت ِ درست باشد.»
حالا که از پس ِ این سالها به زیستبوم ِ کارآفرینی و فرآغازی ِ استارتاپی ِ ایران مینگرم، میبینم آن امیدواری رنگ ِ واقعیت به خود گرفته است و امروز در خیلی از فرآغازهای ِ استارتاپهای ِ ایرانی آن عنوانهای ِ شغلی را کمابیش میبینیم. ولی، همان چیزی که از آن میترسیدم و اخطار داده بودم نیز این روزها کمابیش دیده میشود.
مرداد ِ ۱۴۰۳
ترجمهی ِ این کتاب پیشکش ِ ناچیزی است به:
مینا رحیمی
کسی که برای ِ رشد ِ زیستبوم ِ کارآفرینی و فرآغازی استارتاپی در ایران از جان مایه گذاشت و بیمنّت بسیار کوشید، کسی که کوششهایاش گمنام ماندند و چندان دیده نشدند چرا که مثل ِ روندها و آدمهای ِ معمول ِ این زیستبوم اهل ِ جار زدن نبود
کسی که مدیریت ِ اجرایی در ذاتاش بود ولی هیچ ادّعایی نداشت
کسی که خواهرانهترین خواهر ِ دنیا بود و خواهد بود