وقتی که ابرها نمیگذرند از سر ِ تقصیرهای ِ ماه دیگر تکلیف ِ شبهای ِ من مثل ِ روز روشن است وقتی که دوستان خاک میریزند بر...
دسته بندی -شعر و ادب
آنان که خدای را کشتند نه از دلیری که از برهنهترین نادانی بود از آشکارترین کوری افسوس افسوس که هیچ سرباز ِ دلیری به جنگ ِ خدای...
روزها سایه و خرمای ام دادند بی آن که از نماز و روزه ام بپرسند نخلها شبها راه ِ ماه و ستارهها را نشان ام دادند با آن که سر به...
یاد-ات چون مرغ ِ دریایی گذشت آرام و نرم از برابر ِ چشمانام تو کی به یاد میآوری؟ مرا که عمری است موج پشت ِ موج سر میکوبم به...
مَران مرا مرو مرا که بر سر ِ هر کوچه از شعرهایام از درون ِ سطل ِ زبالهی ِ فکرهایام گربهی ِ سیاه ِ گرسنهای هر دم سر...
دوست ات دارم» با بوسه دیدنی است نه با سخن برای ِ دمیدن است لب دمیدن ِ جان ِ تازهای در تن ِ مرده سوگند بر نخستین بوسهای که رخ...
با گریههایات میگریم ای چشم! ای آن که نمیبینی جان را با خندههایام میخندی ای لب! ای آن که دوباره میبینی جان را
کاش تو را میشناختم اندوه ِ ناشناخته! اندوهی که مینشینی ناگاه بر دل و میروی ناگاه از دل با من حرف بزن پیش از آن که دیر شود ای...
خود را بیآرای و بنمای چنان وسوسهای که نماند چارهای مرا جز برهنیدن ِ تنام یا بشکنج با تازیانهای تنام را چنان شکنجهای...
تنهایی آن نیست که نباشد کسی آن است که باشد کسی کسانی باشند و نبینند که تنها یی تنهاتر از تنهایی - هایی - آن است که خود نیز...